دیکشنری تخصصی

terrazzo concrete

terre de bosse

terreplain

<hr> معنی : زمینی، خاکی، دنیوی، این جهانی <hr> معانی دیگر : خشکی، زمینی (در برابر: آبی یا هوایی)، زمین زی، خاکزی، وابسته به کره ی زمین، وابسته به نخستین چهار سیاره ی منظومه ی شمسی (عطارد و زهره و مریخ و زمین)

معنی : زمینی، خاکی، دنیوی، این جهانی معانی دیگر : خشکی، زمینی (در برابر: آبی یا هوایی)، زمین زی، خاکزی، وابسته به کره ی زمین، وابسته به نخستین چهار سیاره ی منظومه ی شمسی (عطارد و زهره و مریخ و زمین)

terrestrial

terrestrial camera

terrestrial coordinates

terrestrial globe

terrestrial occurrence

terrestrial photogrammetry

terrestrial photography

terrestrial radiation

terrestrial stereophotography

terrian avoidance radar

terrian error

terrian following fadar

terric layer

terrigenous sediment or terrigenous or terrigenous

terrigonous

<hr> معنی : زمینی، محلی، داخلی، منطقهای، ارضی <hr> معانی دیگر : وابسته به سرزمین، اقلیمی، سرزمینی، ساحلی، (جانورشناسی - گیاه شناسی) قلمرودار، بومگاهی، (معمولا t بزرگ) وابسته به دفاع محلی (توسط غیر نظامیان)

معنی : زمینی، محلی، داخلی، منطقهای، ارضی معانی دیگر : وابسته به سرزمین، اقلیمی، سرزمینی، ساحلی، (جانورشناسی - گیاه شناسی) قلمرودار، بومگاهی، (معمولا t بزرگ) وابسته به دفاع محلی (توسط غیر نظامیان)

territorial

territorial jurisdiction

territorial law

territorial sovereignty

territorial water

territorial waters

<hr> معنی : زمین، خاک، قلمرو، سرزمین، کشور، ملک، خطه، مرزوبوم <hr> معانی دیگر : (مجازی - اندیشه و هنر و فعالیت و غیره) حوزه، زمینه، ناحیه، منطقه، (t بزرگ - سابقا - آمریکا) سرزمین کم سکنه (که هنوز به صورت ایالت درنیامده بود)، (t بزرگ - کانادا و استرالیا) سرزمین (که به خاطر کمی جمعیت به صورت استان درنیامده)

معنی : زمین، خاک، قلمرو، سرزمین، کشور، ملک، خطه، مرزوبوم معانی دیگر : (مجازی - اندیشه و هنر و فعالیت و غیره) حوزه، زمینه، ناحیه، منطقه، (t بزرگ - سابقا - آمریکا) سرزمین کم سکنه (که هنوز به صورت ایالت درنیامده بود)، (t بزرگ - کانادا و استرالیا) سرزمین (که به خاطر کمی جمعیت به صورت استان درنیامده)

territory

territory wool

<hr> معنی : سرباز مدافع مرزی انگلیس، پارچه حولهای <hr> معانی دیگر : پارچه ی حوله ای که پرزهای آن به صورت حلقه است (terry cloth هم می گویند)، اسم خاص مذکر و مونث

معنی : سرباز مدافع مرزی انگلیس، پارچه حولهای معانی دیگر : پارچه ی حوله ای که پرزهای آن به صورت حلقه است (terry cloth هم می گویند)، اسم خاص مذکر و مونث

terry

terry cloth

terry hoeffding test

terry towalling

terskite

tersuisse

tertiaer

<hr> معنی : سومین، دوران سوم، قسمت سوم، ثالث <hr> معانی دیگر : (شیمی) وابسته به جابجاسازی سه اتم یا بنیان، (در حلقه ی کربن) اتم کربن متصل به سه اتم کربن دیگر، گروه کربن متصل به سه گروه اتم کربن دیگر، (t بزرگ - زمین شناسی) وابسته به دوران سوم (که پیش از quaternary است)، ترشیاری، (زبان شناسی) فشار سوم، رجوع شود به: third order، ثالک

معنی : سومین، دوران سوم، قسمت سوم، ثالث معانی دیگر : (شیمی) وابسته به جابجاسازی سه اتم یا بنیان، (در حلقه ی کربن) اتم کربن متصل به سه اتم کربن دیگر، گروه کربن متصل به سه گروه اتم کربن دیگر، (t بزرگ - زمین شناسی) وابسته به دوران سوم (که پیش از quaternary است)، ترشیاری، (زبان شناسی) فشار سوم، رجوع شود

واژه های حرف "t" - دیکشنری تخصصی