دیکشنری تخصصی

vector sum

vector sum excited linear predictive coding

vector triple product

vector valued

vector valued function

vector volume technique

vector wave equation

vector with n components

vectored interrupt

<hr> vector هن، حامل، بردار bordaar، مسیر، جهت، خطسیر، شعاع حامل، بوسیله برداررهبری کردن

vector هن، حامل، بردار bordaar، مسیر، جهت، خطسیر، شعاع حامل، بوسیله برداررهبری کردن

vectorial

vectorial angle

vectorial component

vectorial data

vectorial display

vectorial method

vectorial parametrical representation

vectorial product

vectorial space

vectorial subspace

vectorization

vectors

vectors addition

vectors dependence

vectors in the same sense

vectors with opposite sense

vectorscope

vectra

vectra pc tm

<hr> (هر یک از چهار کتاب مقدس هندوها) ودا، ودا، کتاب مقدس باستانی هند

(هر یک از چهار کتاب مقدس هندوها) ودا، ودا، کتاب مقدس باستانی هند

veda

vee belt

vee chimney

vee location

veenite

<hr> معنی : گشت، تغییر جهت دادن <hr> معانی دیگر : ویراژ دادن، کژ سو کردن یا شدن، یک وری رفتن، (به راست یا چپ) رفتن، تغییر عقیده دادن، تغییر کردن، عدول کردن، برگشتن، (هواشناسی - باد) در جهت عقربه ی ساعت حرکت کردن (در برابر: مخالف جهت عقربه ی ساعت وزیدن back)، (با چرخاندن پاشنه ی کشتی به طرف باد) تغییر مسیر دادن (wear هم می نویسند)، (معمولا با: out - کشتیرانی) طناب یا زنجیر بیرون دادن، (طناب و غیره) شل کردن، انحراف، تغییر مسیر

معنی : گشت، تغییر جهت دادن معانی دیگر : ویراژ دادن، کژ سو کردن یا شدن، یک وری رفتن، (به راست یا چپ) رفتن، تغییر عقیده دادن، تغییر کردن، عدول کردن، برگشتن، (هواشناسی - باد) در جهت عقربه ی ساعت حرکت کردن (در برابر: مخالف جهت عقربه ی ساعت وزیدن back)، (با چرخاندن پاشنه ی کشتی به طرف باد) تغییر مسیر داد

veer

veering

veering of wind

veering wind

<hr> گیاهخوار (به ویژه کسی که هیچ فرآورده ی حیوانی را نمی خورد)

گیاهخوار (به ویژه کسی که هیچ فرآورده ی حیوانی را نمی خورد)

vegan

vegasite

<hr> معنی : نبات، سبزی، گیاه، رستنی <hr> معانی دیگر : گیاهی، نباتی، وابسته به گیاه، گیاه خوراکی (برگ خوراکی مانند اسفناج - ریشه ی خوراکی مانند سیب زمینی - میوه ی بته ای مانند گوجه فرنگی و بادمجان - دانه ی خوراکی مانند لوبیاسبز - ساقه ی خوراکی مانند کرفس)، تره بار، گیاه (در برابر: جانور یا مواد غیر آلی)، علف، سبزه

معنی : نبات، سبزی، گیاه، رستنی معانی دیگر : گیاهی، نباتی، وابسته به گیاه، گیاه خوراکی (برگ خوراکی مانند اسفناج - ریشه ی خوراکی مانند سیب زمینی - میوه ی بته ای مانند گوجه فرنگی و بادمجان - دانه ی خوراکی مانند لوبیاسبز - ساقه ی خوراکی مانند کرفس)، تره بار، گیاه (در برابر: جانور یا مواد غیر آلی)، علف، 

واژه های حرف "v" - دیکشنری تخصصی