انگلیسی به فارسی

barillas

bariolage

baris

barish

<hr> (شیمی) سولفات باریم طبیعی (که ترکیبات آن در رنگسازی کاربرد دارد)، سولفات باریم طبیعی

(شیمی) سولفات باریم طبیعی (که ترکیبات آن در رنگسازی کاربرد دارد)، سولفات باریم طبیعی

barite

baritenor

barites

baritonal

<hr> معنی : صدای بین بم و زیر <hr> معانی دیگر : (موسیقی) صدای مرد (بین ((تنور)) و ((باس)))، صدای باریتون، آواز خوان باریتون، آلت موسیقی (مثلا ساکسی فون) که این صدا را بدهد، آواز یا آهنگی که برای صدای باریتون تصنیف شده باشد، صدای بین بم و زیر باریتون

معنی : صدای بین بم و زیر معانی دیگر : (موسیقی) صدای مرد (بین ((تنور)) و ((باس)))، صدای باریتون، آواز خوان باریتون، آلت موسیقی (مثلا ساکسی فون) که این صدا را بدهد، آواز یا آهنگی که برای صدای باریتون تصنیف شده باشد، صدای بین بم و زیر باریتون

baritone

baritone voice

baritones

<hr> معنی : فلز باریم، فلز دو ظرفیتی <hr> معانی دیگر : (شیمی) باریم (عنصر شیمیایی نقره فام که به صورت کربنات یا سولفات یافت می شود - نشان: ba، وزن اتمی 137/33، شماره ی اتمی: 56، چگالی: 3/5، نقطه ی گداز: 729c، نقطه ی جوش: 1640c)

معنی : فلز باریم، فلز دو ظرفیتی معانی دیگر : (شیمی) باریم (عنصر شیمیایی نقره فام که به صورت کربنات یا سولفات یافت می شود - نشان: ba، وزن اتمی 137/33، شماره ی اتمی: 56، چگالی: 3/5، نقطه ی گداز: 729c، نقطه ی جوش: 1640c)

barium

barium chloride

barium dioxide

barium enema

barium hydroxide

barium monoxide

barium oxide

barium peroxide

barium protoxide

barium sulfate

barium sulphate

bariums

<hr> معنی : کرجی، پوست درخت، عوعو، بارکاس، وغ وغ کردن، پوست کندن، عوعو کردن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) پوست، پوسته، بشره، توزه، (عامیانه - در اثر افتادن و غیره) پوست خود را خراشیدن، پوست درخت که در چرمسازی و رنگرزی کاربرد دارد، پوست درخت را جوشاندن (به ویژه در رنگرزی و چرمسازی)، (درخت را) پوست کندن، (سگ) عوعو، واق واق، نوف، پارس، پارس کردن، واق واق کردن، صدای بلند (شبیه عوعو) کردن، دنگ دنگ کردن، (مثل سگ) به کسی پریدن، داد سر کسی زدن، فریاد (تندوکوتاه) کشیدن، هارت و پورت کردن، صدای واق واق مانند، ترق تروق، (شعر قدیمی) قایق (به ویژه زورق بادبان دار)، وه وه کردن

معنی : کرجی، پوست درخت، عوعو، بارکاس، وغ وغ کردن، پوست کندن، عوعو کردن معانی دیگر : (گیاه شناسی) پوست، پوسته، بشره، توزه، (عامیانه - در اثر افتادن و غیره) پوست خود را خراشیدن، پوست درخت که در چرمسازی و رنگرزی کاربرد دارد، پوست درخت را جوشاندن (به ویژه در رنگرزی و چرمسازی)، (درخت را) پوست کندن، (سگ) 

bark

<hr> (جانورشناسی) سوسگک پوستخوار (انواع شپش های تیره ی curculionidae - آفت درخت کاج و غیره)

(جانورشناسی) سوسگک پوستخوار (انواع شپش های تیره ی curculionidae - آفت درخت کاج و غیره)

bark beetle

bark louse

bark-louse

barkantine

barkary

barkbound

barkcutter

barked

<hr> مشروب فروش، باده فروش، صاحب میکده

مشروب فروش، باده فروش، صاحب میکده

barkeep

<hr> معنی : مشروب فروش، باده فروش، صاحب میکده <hr> معانی دیگر : صاحب بار، میکده دار

معنی : مشروب فروش، باده فروش، صاحب میکده معانی دیگر : صاحب بار، میکده دار

barkeeper

barkeeps

barken

barkened

barkening

<hr> کشتی بادبان دار (که دکل جلو آن بادبان های مربع دارد)

کشتی بادبان دار (که دکل جلو آن بادبان های مربع دارد)

barkentine

barkentines

<hr> معنی : دباغ، پوست درخت کن، کارگر یا ماشینی که پوست میکند <hr> معانی دیگر : (شخص یا ماشین )پوست کن، (سگ یا حیوان یا انسان) صدای سگ کن، واق واقی، دباه، کسیکه دم مغازه میایستد و برای جنسی تبلیغ میکند

معنی : دباغ، پوست درخت کن، کارگر یا ماشینی که پوست میکند معانی دیگر : (شخص یا ماشین )پوست کن، (سگ یا حیوان یا انسان) صدای سگ کن، واق واقی، دباه، کسیکه دم مغازه میایستد و برای جنسی تبلیغ میکند

واژه های حرف "b" - انگلیسی به فارسی