انگلیسی به فارسی

basiated

basiating

basiation

basibranchial

basibregmatic

<hr> معنی : اصلی، تهی، اساسی، بنیادی، پایهای، بنیانی <hr> معانی دیگر : پسوند: حمله، تاخت، اصولی، بن پاری، ازلاد، (معمولا جمع) اصول، ابتدایی، ساده و جوابگوی نیازهای اولیه، (شیمی) بازیک، بازی، قلیایی، (فلز کاری) وابسته به تولید پولاد از آهن فسفردار (با افزودن آهک)، (زمین شناسی) وابسته به سنگ های آذرینی که میزان سیلیکا در آنها از 52 درصد کمتر است، (زبان ساده ی کامپیوتری که در آن واژه های عادی انگلیسی و نشانه های ریاضی به کار رفته است) بیسیک

معنی : اصلی، تهی، اساسی، بنیادی، پایهای، بنیانی معانی دیگر : پسوند: حمله، تاخت، اصولی، بن پاری، ازلاد، (معمولا جمع) اصول، ابتدایی، ساده و جوابگوی نیازهای اولیه، (شیمی) بازیک، بازی، قلیایی، (فلز کاری) وابسته به تولید پولاد از آهن فسفردار (با افزودن آهک)، (زمین شناسی) وابسته به سنگ های آذرینی که میزان

basic

basic cognitive process

basic colour

basic dye

basic iron

basic language

<hr> انگلیسی بنیادین (که حاوی 850 واژه ی اصلی و اصول جمله بندی است)، (آهن گدازی) فرایند پالاییدن و خالص سازی پولاد از راه دمیدن اکسیژن بر آهن گداخته

انگلیسی بنیادین (که حاوی 850 واژه ی اصلی و اصول جمله بندی است)، (آهن گدازی) فرایند پالاییدن و خالص سازی پولاد از راه دمیدن اکسیژن بر آهن گداخته

basic oxygen process

basic point defense missile system

<hr> (آهن گدازی) فرایند پالاییدن و خالص سازی پولاد از راه دمیدن اکسیژن بر آهن گداخته، (آهن گدازی) تفاله ی ساده (تفاله ای که در فرایند پولاد سازی به جا می ماند و در سیمان سازی و به عنوان کود کاربرد دارد)

(آهن گدازی) فرایند پالاییدن و خالص سازی پولاد از راه دمیدن اکسیژن بر آهن گداخته، (آهن گدازی) تفاله ی ساده (تفاله ای که در فرایند پولاد سازی به جا می ماند و در سیمان سازی و به عنوان کود کاربرد دارد)

basic slag

<hr> معنی : بطور اساسی <hr> معانی دیگر : بطور اساسی

معنی : بطور اساسی معانی دیگر : بطور اساسی

basically

basichromatin

basichromatinic

basichromiole

basicities

<hr> (آهن گدازی) تفاله ی ساده (تفاله ای که در فرایند پولاد سازی به جا می ماند و در سیمان سازی و به عنوان کود کاربرد دارد)، (شیمی) حالت بازی، حالت قلیایی، خاصیت بازی وقلیایی، حالت بنیانی

(آهن گدازی) تفاله ی ساده (تفاله ای که در فرایند پولاد سازی به جا می ماند و در سیمان سازی و به عنوان کود کاربرد دارد)، (شیمی) حالت بازی، حالت قلیایی، خاصیت بازی وقلیایی، حالت بنیانی

basicity

basicranial

basicytoparaplastin

basidial

basidigital

basidigitale

basidigitalia

basidiocarp

basidiogenetic

basidiolichenes

basidiomycete

basidiomycetous

basidiomycetous fungi

<hr> (گیاه شناسی) بنیاد هاگ (هاگی که بر بنیاده تولید شود)،بازیدیواسپور

(گیاه شناسی) بنیاد هاگ (هاگی که بر بنیاده تولید شود)،بازیدیواسپور

basidiospore

basidiosporous

<hr> (گیاه شناسی) بنیاده (سلول های دراز بنیاد قارچ ها)،گدو،بازیدیوم

(گیاه شناسی) بنیاده (سلول های دراز بنیاد قارچ ها)،گدو،بازیدیوم

basidium

basidorsal

basie

basification

basified

basifier

basifiers

basifies

<hr> (گیاه شناسی) بن چسب، بن روی (وصل به ته ساقه)، از پایه بهم نزدیک شده، متصل در پایه

(گیاه شناسی) بن چسب، بن روی (وصل به ته ساقه)، از پایه بهم نزدیک شده، متصل در پایه

واژه های حرف "b" - انگلیسی به فارسی