انگلیسی به فارسی

camphorosma

camphoroyl

camphorphorone

camphors

camphorweed

camphorwood

camphory

camphoryl

camphylene

campi

campier

campiest

campilan

campily

<hr> روانشناسى : میدان سنج بینایى

روانشناسى : میدان سنج بینایى

campimeter

campimetrical

campimetry

campine

<hr> <b>معنی</b> : خیل، اردو زدن <hr> <b>معانی دیگر</b> : بیتوته در هوای آزاد، اردو زیستی

معنی : خیل، اردو زدن معانی دیگر : بیتوته در هوای آزاد، اردو زیستی

camping

camping area

camping ground

campings

<hr> (گیاه شناسی) سیلن، مگس گیر، کامپیون (انواع گیاهان گل آور از جنس های lychnis و silene از خانواده ی pink)

(گیاه شناسی) سیلن، مگس گیر، کامپیون (انواع گیاهان گل آور از جنس های lychnis و silene از خانواده ی pink)

campion

campions

campit

cample

campman

campmaster

campmate

campo

campo santo

campodean

campodeid

campodeidae

campodeiform

campodeoid

campody

campong

campongs

camponotus

campoo

campoody

<hr> گردهمایی پیشاهنگان (در سطح محلی) (با jamboree مقایسه شود)، اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی

گردهمایی پیشاهنگان (در سطح محلی) (با jamboree مقایسه شود)، اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی

واژه های حرف "c" - انگلیسی به فارسی