انگلیسی به فارسی

demihigh

demihogshead

demijambe

<hr> معنی : قرابه، کپ <hr> معانی دیگر : قرابه (پوشیده از بوریا و از جنس شیشه یا سفال)، بازرگانى : قرابه حصیر دار

معنی : قرابه، کپ معانی دیگر : قرابه (پوشیده از بوریا و از جنس شیشه یا سفال)، بازرگانى : قرابه حصیر دار

demijohn

demijohns

demiking

demilance

demilancer

demilawyer

demilegato

demilion

demilitarisation

demilitarise

demilitarised

demilitarising

demilitarization

<hr> معنی : غیرنظامی کردن، غیرنظامی شدن، از حالت نظامی درامدن <hr> معانی دیگر : ارتش زدایی کردن

معنی : غیرنظامی کردن، غیرنظامی شدن، از حالت نظامی درامدن معانی دیگر : ارتش زدایی کردن

demilitarize

<hr> (verb transitive) از حالت نظامی درآمدن، غیرنظامی کردن

(verb transitive) از حالت نظامی درآمدن، غیرنظامی کردن

demilitarized

demilitarizing

demiliterate

demilunes

demiluster

demilustre

demiman

demimark

demimentoniere

demimetope

demimillionaire

demimondain

<hr> معنی : زن هر جایی <hr> معانی دیگر : زن بدنام، زن هرزه

معنی : زن هر جایی معانی دیگر : زن بدنام، زن هرزه

demimondaine

demimondaines

<hr> معنی : جهان زنان هرجایی، زنان هرزه <hr> معانی دیگر : زنان بدنام، زن بدنام، طبقه ی روسپی، فواحش، زنان هرجایی، عقب افتاده

معنی : جهان زنان هرجایی، زنان هرزه معانی دیگر : زنان بدنام، زن بدنام، طبقه ی روسپی، فواحش، زنان هرجایی، عقب افتاده

demimonde

demimonk

deminatured

demineralisation

demineralise

demineralization

<hr> (زدودن نمک و مواد معدنی آب و غیره) کانی زدایی کردن

(زدودن نمک و مواد معدنی آب و غیره) کانی زدایی کردن

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی