انگلیسی به فارسی

deoxidisation

deoxidise

deoxidised

deoxidiser

deoxidising

deoxidization

<hr> معنی : بی اکسیژن کردن، احیاء کردن <hr> معانی دیگر : (شیمی) اکسیژن زدایی کردن، اکسیدزدایی کردن

معنی : بی اکسیژن کردن، احیاء کردن معانی دیگر : (شیمی) اکسیژن زدایی کردن، اکسیدزدایی کردن

deoxidize

deoxidized

deoxidizers

deoxidizing

deoxy-

deoxyadenosine

deoxyadenosine monophosphate

deoxycorticosterone

deoxycytidine monophosphate

deoxyephedrine

<hr> (شیمی) اکسیژن گیری کردن (به ویژه از خون یا آب یا هوا)، اکسیژن زدایی کردن، اکسیژن گیری کردن از، فاقد اکسیژن کردن

(شیمی) اکسیژن گیری کردن (به ویژه از خون یا آب یا هوا)، اکسیژن زدایی کردن، اکسیژن گیری کردن از، فاقد اکسیژن کردن

deoxygenate

deoxygenation

deoxygenization

deoxygenize

deoxygenized

deoxygenizing

deoxyguanosine monophosphate

deoxyribonuclease

deoxyribonucleic

<hr> (زیست شناسی) اسید دی اکسی ریبونوکلئیک (اسید نوکلئیک موجود در ژن که به آن dna هم می گویند و حاوی رمز ژنتیکی است)

(زیست شناسی) اسید دی اکسی ریبونوکلئیک (اسید نوکلئیک موجود در ژن که به آن dna هم می گویند و حاوی رمز ژنتیکی است)

deoxyribonucleic acid

<hr> (زیست شناسی) دی اکسی ریبوز (قند موجود در dna به فرمول: c5h10o4)

(زیست شناسی) دی اکسی ریبوز (قند موجود در dna به فرمول: c5h10o4)

deoxyribose

deoxythymidine

deoxythymidine monophosphate

deozonize

deozonizer

<hr> مخفف:، بخش، دپارتمان، عازم است، می رود، رفتن، (ساعت یا تاریخ) حرکت، مخلوع، سپرده (بانکی)، مخفف: بخش، دپارتمان مخفف: عازم است، می رود مخفف: رفتن، جانشین، مخفف: بخش، دپارتمان مخفف: عازم است، می رود مخفف: رفتن، (ساعت یا تاریخ) حرکت مخفف: مخلوع مخفف: سپرده (بانکی) مخفف: معاون، جانشین

مخفف:، بخش، دپارتمان، عازم است، می رود، رفتن، (ساعت یا تاریخ) حرکت، مخلوع، سپرده (بانکی)، مخفف: بخش، دپارتمان مخفف: عازم است، می رود مخفف: رفتن، جانشین، مخفف: بخش، دپارتمان مخفف: عازم است، می رود مخفف: رفتن، (ساعت یا تاریخ) حرکت مخفف: مخلوع مخفف: سپرده (بانکی) مخفف: معاون، جانشین

depa

depaganize

depaint

depainted

depainting

depaints

depair

depancreatization

depancreatize

depardieu

depark

deparliament

<hr> معنی : حرکت کردن، عازم شدن، رخت بر بستن، راهی شدن، روانه شدن، عزیمت کردن <hr> معانی دیگر : رفتن، (جایی را) ترک کردن، (از جایی) حرکت کردن، رهسپار شدن، مردن، رحلت کردن، (با: from) عدول کردن از، روپیچیدن از، دور شدن از، منحرف شدن از، (مهجور) عزیمت، رهسپاری

معنی : حرکت کردن، عازم شدن، رخت بر بستن، راهی شدن، روانه شدن، عزیمت کردن معانی دیگر : رفتن، (جایی را) ترک کردن، (از جایی) حرکت کردن، رهسپار شدن، مردن، رحلت کردن، (با: from) عدول کردن از، روپیچیدن از، دور شدن از، منحرف شدن از، (مهجور) عزیمت، رهسپاری

depart

<hr> رفته، عزیمت کرده، رهسپار (شده)، گذشته، طی شده، مرده، مرحوم، متوفی، درگذشته مرحوم

رفته، عزیمت کرده، رهسپار (شده)، گذشته، طی شده، مرده، مرحوم، متوفی، درگذشته مرحوم

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی