انگلیسی به فارسی

departements

departer

departing

departisanize

departition

<hr> معنی : حوزه، شعبه، قسمت، بخش، دایره، اداره گروه اموزشی <hr> معانی دیگر : اداره، فرشیم، (دانشگاه) گروه، وزارتخانه، اداره ی کل، سازمان، حوزه ی عمل، زمینه ی پژوهش یا کار، (ستون مربوط به موضوع بخصوصی که مرتب در روزنامه یا مجله چاپ می شود) ستون هر روزی، بخش روزانه

معنی : حوزه، شعبه، قسمت، بخش، دایره، اداره گروه اموزشی معانی دیگر : اداره، فرشیم، (دانشگاه) گروه، وزارتخانه، اداره ی کل، سازمان، حوزه ی عمل، زمینه ی پژوهش یا کار، (ستون مربوط به موضوع بخصوصی که مرتب در روزنامه یا مجله چاپ می شود) ستون هر روزی، بخش روزانه

department

department of English

department of anthropology

department of chemistry

department of computer science

department of corrections

department of history

department of local government

department of music

department of philosophy

department of psychology

department of sociology

<hr> معنی : فروشگاه، فروشگاه بزرگ <hr> معانی دیگر : فروشگاه چند بخشی

معنی : فروشگاه، فروشگاه بزرگ معانی دیگر : فروشگاه چند بخشی

department store

<hr> (وابسته به بخش یا قسمت) بخشی، فرشیمی، اداری، شعبه ای، رشته ای

(وابسته به بخش یا قسمت) بخشی، فرشیمی، اداری، شعبه ای، رشته ای

departmental

departmentalisation

departmentalise

departmentalised

departmentalising

<hr> (گرایش زیاده از حد به بخش بخش سازی و پیروی از مقرارت هر بخش) فرشیم گرایی، بخش گرایی

(گرایش زیاده از حد به بخش بخش سازی و پیروی از مقرارت هر بخش) فرشیم گرایی، بخش گرایی

departmentalism

departmentalization

<hr> (به بخش ها یا ادارات کوچکتر تقسیم کردن) فرشیم بندی کردن، بخش بندی کردن، بخش بخش کردن، بچند قسمت کردن، چند شعبه کردن

(به بخش ها یا ادارات کوچکتر تقسیم کردن) فرشیم بندی کردن، بخش بندی کردن، بخش بخش کردن، بچند قسمت کردن، چند شعبه کردن

departmentalize

departmentalized

departmentalizes

departmentalizing

departmentize

departs

<hr> معنی : انحراف، حرکت، کوچ، مرگ، عزیمت، فراق <hr> معانی دیگر : رفتن، حرکت (از جایی)، رهسپاری، (با: from) انحراف، روپیچی از، عدول، کژروی، (قدیمی) مرگ، رحلت، وفات، فوت

معنی : انحراف، حرکت، کوچ، مرگ، عزیمت، فراق معانی دیگر : رفتن، حرکت (از جایی)، رهسپاری، (با: from) انحراف، روپیچی از، عدول، کژروی، (قدیمی) مرگ، رحلت، وفات، فوت

departure

departure gate

departure tax

departure time

departures

depas

depascent

depass

depasturable

depasturage

depasturation

depasture

depasturing

depatriate

<hr> معنی : تهی دست، تقلیل یافته <hr> معانی دیگر : فقیر، ضعف

معنی : تهی دست، تقلیل یافته معانی دیگر : فقیر، ضعف

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی