انگلیسی به فارسی

fluible

<hr> معنی : مایع، ابگونه، ابگونه، نرم وا بکی، سائل، روان، سیال <hr> معانی دیگر : جاری شونده، روگر، روانگر، آبگونه، شاره، (همانند چیزهای جاری شونده) دگرگون پذیر، انعطاف پذیر، نرمش دار، (دارای حرکات) موزون، سازوار، (پول) آماده برای سرمایه گذاری، پول نقد، پول موجود، وابسته به چیزهای سیال (شاره)، متحرک

معنی : مایع، ابگونه، ابگونه، نرم وا بکی، سائل، روان، سیال معانی دیگر : جاری شونده، روگر، روانگر، آبگونه، شاره، (همانند چیزهای جاری شونده) دگرگون پذیر، انعطاف پذیر، نرمش دار، (دارای حرکات) موزون، سازوار، (پول) آماده برای سرمایه گذاری، پول نقد، پول موجود، وابسته به چیزهای سیال (شاره)، متحرک

fluid

fluid drachm

fluid dram

fluid dram (or drachm)

fluid drive

fluid flywheel

fluid logic

<hr> (بخشی از فیزیک که با روانی آبگونه ها و گازها سروکار دارد) مکانیک شارگی، شارگان شناسی، مکانیک سیالات

(بخشی از فیزیک که با روانی آبگونه ها و گازها سروکار دارد) مکانیک شارگی، شارگان شناسی، مکانیک سیالات

fluid mechanics

<hr> انس سیال، انس شاره (سنجه ی حجم آبگونه ها برابر با یک شانزدهم پاینت pint - در انگلیس و کانادا برابر است با: 28/42 سانتی متر مکعب) (fluidounce هم می نویسند)، واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت

انس سیال، انس شاره (سنجه ی حجم آبگونه ها برابر با یک شانزدهم پاینت pint - در انگلیس و کانادا برابر است با: 28/42 سانتی متر مکعب) (fluidounce هم می نویسند)، واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت

fluid ounce

fluidal

fluidally

<hr> (داروسازی - آبگونه ای که حاوی الکل و داروهای گیاهی حل شده است و یک سانتی متر مکعب آن دارای قدرتی برابر با یک گرم از گرد همان گیاه است) افشره ی آبگونه (fluid extract هم می نویسند)

(داروسازی - آبگونه ای که حاوی الکل و داروهای گیاهی حل شده است و یک سانتی متر مکعب آن دارای قدرتی برابر با یک گرم از گرد همان گیاه است) افشره ی آبگونه (fluid extract هم می نویسند)

fluidextract

fluidible

fluidic

<hr> (با فعل مفرد - فن مهار سازی جریان چیزهای سیال برای محاسبه یا اندازه گیری و یا به جای مدارهای الکترونیکی) شارگان شناسی، سیلا ن شناسی

(با فعل مفرد - فن مهار سازی جریان چیزهای سیال برای محاسبه یا اندازه گیری و یا به جای مدارهای الکترونیکی) شارگان شناسی، سیلا ن شناسی

fluidics

fluidification

fluidified

fluidifier

<hr> تبدیل بجسم سیال کردن، روان کردن، مایع کردن

تبدیل بجسم سیال کردن، روان کردن، مایع کردن

fluidify

fluidifying

fluidimeter

fluidisation

fluidised

fluidiser

fluidises

fluidising

fluidism

fluidist

fluidities

<hr> معنی : سیالیت، روانی بیان، سلاست بیان <hr> معانی دیگر : طلاقت لسان

معنی : سیالیت، روانی بیان، سلاست بیان معانی دیگر : طلاقت لسان

fluidity

fluidization

<hr> معنی : باد افشان ساختن، بباد سپردن، تبدیل به مایع کردن <hr> معانی دیگر : سیال کردن، شار کردن، روگر کردن، دارای خاصیت سیلان (شارگانی) کردن

معنی : باد افشان ساختن، بباد سپردن، تبدیل به مایع کردن معانی دیگر : سیال کردن، شار کردن، روگر کردن، دارای خاصیت سیلان (شارگانی) کردن

واژه های حرف "f" - انگلیسی به فارسی