انگلیسی به فارسی

gillot

gillotage

gillotype

gills

gilly

<hr> معنی : گل میخک <hr> معانی دیگر : گل میخک

معنی : گل میخک معانی دیگر : گل میخک

gillyflower

gillygaupus

gillying

gilo

gilour

gilpey

gilravage

gils

gilse

gilsonite

<hr> معنی : زراندود، اب طلا کاری، طلایی، مطلا <hr> معانی دیگر : طلاپوش، زرنگار، دارای روکش طلا، آب طلا، تذهیب، طلاکاری، اکلیل، بچه خوک ماده، خوک نابالغ

معنی : زراندود، اب طلا کاری، طلایی، مطلا معانی دیگر : طلاپوش، زرنگار، دارای روکش طلا، آب طلا، تذهیب، طلاکاری، اکلیل، بچه خوک ماده، خوک نابالغ

gilt

<hr> معنی : لب طلایی <hr> معانی دیگر : ممتاز، مقدم، درجه اول، بهترین لب طلایی

معنی : لب طلایی معانی دیگر : ممتاز، مقدم، درجه اول، بهترین لب طلایی

gilt edge

gilt-edged

giltcup

gilthead

giltheads

gilts

gilttail

gilty

<hr> الکترونیک : دوقاب علوم هوایى : سوارکردن قطعه اى بریک حلقه نگهدارنده ازاد

الکترونیک : دوقاب علوم هوایى : سوارکردن قطعه اى بریک حلقه نگهدارنده ازاد

gimbal

gimbal ring

gimbaled

gimbaljawed

gimballing

<hr> حلقه ی فلزی که در داخل حلقه ی بزرگتری (و عمود بر آن) قرار می دهند و برای تراز نگهداشتن قطب نمای کشتی و غیره به کار می رود، محور جایرو، توپی و غلاف، توپی گردان، سیبک، دوقاب قطب نما، پایه ی معلق، طوقه، اسبابی که برای تراز نگاهداشتن قطب نماو چیزهای دیگر در دریا بکار میرود

حلقه ی فلزی که در داخل حلقه ی بزرگتری (و عمود بر آن) قرار می دهند و برای تراز نگهداشتن قطب نمای کشتی و غیره به کار می رود، محور جایرو، توپی و غلاف، توپی گردان، سیبک، دوقاب قطب نما، پایه ی معلق، طوقه، اسبابی که برای تراز نگاهداشتن قطب نماو چیزهای دیگر در دریا بکار میرود

gimbals

gimbawawed

gimberjawed

gimble

gimbri

<hr> معنی : بازیچه، نخود هراش، تصور واهی، چیز قشنگ و کم بها، نخود هراش، قشنگ و بی مصرف، ارزان، چیز کم بها <hr> معانی دیگر : چیز خوش ظاهر ولی کم ارزش، خرده ریز، بنجل، فکسنی، زپرتی، عروسک

معنی : بازیچه، نخود هراش، تصور واهی، چیز قشنگ و کم بها، نخود هراش، قشنگ و بی مصرف، ارزان، چیز کم بها معانی دیگر : چیز خوش ظاهر ولی کم ارزش، خرده ریز، بنجل، فکسنی، زپرتی، عروسک

gimcrack

<hr> خرت و پرت، چیزهای خوش ظاهر ولی کم ارزش، چیزهای پرزرق و برق و فریبنده، زلم زیمبو

خرت و پرت، چیزهای خوش ظاهر ولی کم ارزش، چیزهای پرزرق و برق و فریبنده، زلم زیمبو

gimcrackery

gimcracks

gimcracky

<hr> گیمل (نام سومین حرف الفبای عبری)

گیمل (نام سومین حرف الفبای عبری)

gimel

gimels

gimirrai

<hr> معنی : مته، درفش، گردبر، سوراخ کننده، سوراخ کردن، متهکردن <hr> معانی دیگر : (با مته) سوراخ کردن، مته (به ویژه نوعی که دسته ی آن عمود است بر میله ی پیچ مانندی که با آن سوراخ ایجاد می کنند)، مته ی دستی، نوعی مشروب که مخلوطی است از آب لیمو و شکر و جین یا ودکا، مته کاری، پر ماه، سورا&nbsp; کننده، سورا&nbsp; کردن

معنی : مته، درفش، گردبر، سوراخ کننده، سوراخ کردن، متهکردن معانی دیگر : (با مته) سوراخ کردن، مته (به ویژه نوعی که دسته ی آن عمود است بر میله ی پیچ مانندی که با آن سوراخ ایجاد می کنند)، مته ی دستی، نوعی مشروب که مخلوطی است از آب لیمو و شکر و جین یا ودکا، مته کاری، پر ماه، سورا کننده، سورا کردن

واژه های حرف "g" - انگلیسی به فارسی