انگلیسی به فارسی

hemiterata

hemiteratics

hemiterpene

hemitery

hemithyroidectomy

hemitone

hemitremor

hemitrichous

hemitriglyph

hemitropal

hemitrope

hemitropic

hemitropism

hemitropous

hemitype

hemitypic

hemivagotony

hemizygote

hemizygous

heml

<hr> (سجاف یا حاشیه دولا شده و دوخته شده ی تحتانی دامن و پیراهن زنانه و پالتو و کت و غیره) لبه، سجاف زیرین، (مجازی) طول دامن، لبه انتهای تحتانی لباس وپیراهن وکت

(سجاف یا حاشیه دولا شده و دوخته شده ی تحتانی دامن و پیراهن زنانه و پالتو و کت و غیره) لبه، سجاف زیرین، (مجازی) طول دامن، لبه انتهای تحتانی لباس وپیراهن وکت

hemline

hemlines

<hr> <b>معنی</b> : شوکران، شوکران کبیر <hr> <b>معانی دیگر</b> : (گیاه شناسی)، شوکران کبیر (conium maculatum از خانواده ی umbel - زهرین و بومی اروپا)، زهر شوکران (که سقراط به اجبار از آن نوشید)، صنوبر کانادایی (جنس tsuga از نوع کاج که شاخه های سربزیر و برگهای سوزنی داشته و پوست آن در دباغی کاربرد دارد)

معنی : شوکران، شوکران کبیر معانی دیگر : (گیاه شناسی)، شوکران کبیر (conium maculatum از خانواده ی umbel - زهرین و بومی اروپا)، زهر شوکران (که سقراط به اجبار از آن نوشید)، صنوبر کانادایی (جنس tsuga از نوع کاج که شاخه های سربزیر و برگهای سوزنی داشته و پوست آن در دباغی کاربرد دارد)

hemlock

hemlock tree

hemlock water dropwort

hemlocks

hemmed

hemmel

<hr> دستگاه یا شخصی که پای لباس را دولا کرده و می دوزد، سجاف دوز

دستگاه یا شخصی که پای لباس را دولا کرده و می دوزد، سجاف دوز

واژه های حرف "h" - انگلیسی به فارسی