انگلیسی به فارسی

herculid

hercynian

hercynite

<hr> معنی : گروه، جمعیت، گله، رمه، متحد کردن، گرد امدن، جمع شدن <hr> معانی دیگر : پاده، (معمولابا: the - تحقیرآمیز) عوام الناس، عوام، خلایق، اراذل، گله کردن یا شدن، دسته شدن یا کردن، (گله وار) راندن، (گوسفندوار) حرکت کردن یا دادن، چپیدن، اجتماع کردن، گله بان، (امروزه در ترکیب به کار می رود) - ران، - بان، - چران، گله رانی کردن، شبانی کردن، گاو چرانی کردن

معنی : گروه، جمعیت، گله، رمه، متحد کردن، گرد امدن، جمع شدن معانی دیگر : پاده، (معمولابا: the - تحقیرآمیز) عوام الناس، عوام، خلایق، اراذل، گله کردن یا شدن، دسته شدن یا کردن، (گله وار) راندن، (گوسفندوار) حرکت کردن یا دادن، چپیدن، اجتماع کردن، گله بان، (امروزه در ترکیب به کار می رود) - ران، - بان، - چر

herd

herd's grass

herd's-grass

herded

<hr> معنی : گاودار، چوپان، رمه دار، گله بان <hr> معانی دیگر : محافظ

معنی : گاودار، چوپان، رمه دار، گله بان معانی دیگر : محافظ

herder

herderite

<hr> (وسیله ی نقلیه ی قرن نوزدهم در امریکا که مدخل آن در عقب بود) هردیک، کالسکه ای که بدنه کوتاهی دارد واز عقب سوار ان میشوند

(وسیله ی نقلیه ی قرن نوزدهم در امریکا که مدخل آن در عقب بود) هردیک، کالسکه ای که بدنه کوتاهی دارد واز عقب سوار ان میشوند

herdic

herdics

herding

herdlike

herdman

herdmen

herds

herdship

<hr> معنی : کشیش، گله دار، چوپان، رمه دار <hr> معانی دیگر : گله بان، شبان، گاوچران، روحانی

معنی : کشیش، گله دار، چوپان، رمه دار معانی دیگر : گله بان، شبان، گاوچران، روحانی

herdsman

<hr> زن رمه دار، زن گاوران

herdswoman

herdswomen

herdwick

<hr> معنی : اینجا، در این جا، اکنون، در این باره، در این موقع، بدین سو <hr> معانی دیگر : به این محل، (در آغاز جمله و پیش از فعل - به منظور تاکید به کار می رود) این (جا)، در این هنگام، در این دنیا، در این جهان، (حرف ندا) بله، بلی، اینجا هستم، اینجام، (حاضر غایب کردن) حاضر

معنی : اینجا، در این جا، اکنون، در این باره، در این موقع، بدین سو معانی دیگر : به این محل، (در آغاز جمله و پیش از فعل - به منظور تاکید به کار می رود) این (جا)، در این هنگام، در این دنیا، در این جهان، (حرف ندا) بله، بلی، اینجا هستم، اینجام، (حاضر غایب کردن) حاضر

here

here's

here's to

<hr> معنی : در همین نزدیکی ها، در این حدود، در این حوالی <hr> معانی دیگر : در این اطراف، در این حدود (hereabouts هم می گویند)، درهمین نزدیکی ها <hr> hereabout(s) دراین حوالى، دراین نزدیکیها

معنی : در همین نزدیکی ها، در این حدود، در این حوالی معانی دیگر : در این اطراف، در این حدود (hereabouts هم می گویند)، درهمین نزدیکی ها hereabout(s) دراین حوالى، دراین نزدیکیها

hereabout

hereabouts

hereadays

<hr> معنی : اخرت، از این پس، از این ببعد، سپس <hr> معانی دیگر : پس از مرگ، (در) جهان باقی، (در) آخرت، از این به بعد، من بعد، در آینده، (در کتاب یا مقاله و غیره) ذیلا، در صفحات یا بخش های آینده

معنی : اخرت، از این پس، از این ببعد، سپس معانی دیگر : پس از مرگ، (در) جهان باقی، (در) آخرت، از این به بعد، من بعد، در آینده، (در کتاب یا مقاله و غیره) ذیلا، در صفحات یا بخش های آینده

hereafter

hereagainst

hereamong

hereat

hereaway

hereaways

herebefore

<hr> معنی : بدین وسیله، بموجب این نامه یا حکم یا سند <hr> معانی دیگر : بدین طریق، از این راه

معنی : بدین وسیله، بموجب این نامه یا حکم یا سند معانی دیگر : بدین طریق، از این راه

hereby

heredipetous

heredipety

hereditability

hereditably

heredital

<hr> هرچیزی که قابل به ارث گذاشتن باشد، وراثت پذیر، میراک، ملک، دارایی غیر منقول، مال موروثی

هرچیزی که قابل به ارث گذاشتن باشد، وراثت پذیر، میراک، ملک، دارایی غیر منقول، مال موروثی

hereditament

<hr> هر چیزى که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثى، میراث قانون ـ فقه : دارایى غیر منقول

هر چیزى که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثى، میراث قانون ـ فقه : دارایى غیر منقول

hereditaments

<hr> (کسی که این باور را دارد: وراثت از محیط و غیره در تعیین ویژگی های فردی بسیار مهم تر است) برماندگرای، وراثت گرای، کسیکه عقیده بتوارک تمایلات طبیعی وروحی دارد، وارثت

(کسی که این باور را دارد: وراثت از محیط و غیره در تعیین ویژگی های فردی بسیار مهم تر است) برماندگرای، وراثت گرای، کسیکه عقیده بتوارک تمایلات طبیعی وروحی دارد، وارثت

hereditarian

<hr> روانشناسى : ارثى نگرى

hereditarianism

<hr> ازراه ارک، بطریق موروثی

ازراه ارک، بطریق موروثی

hereditarily

hereditariness

<hr> معنی : ارثی <hr> معانی دیگر : برماندی، مانداکی، وراثتی، آبا واجدادی، نیائی، نیاکانی، قابل ارث بری، مرده ریگی، وانهادنی، موروثی

معنی : ارثی معانی دیگر : برماندی، مانداکی، وراثتی، آبا واجدادی، نیائی، نیاکانی، قابل ارث بری، مرده ریگی، وانهادنی، موروثی

واژه های حرف "h" - انگلیسی به فارسی