انگلیسی به فارسی

lammock

lammy

lamnid

lamnidae

lamnoid

<hr> معنی : چراغ، لامپ، فانوس، لامپا، جراغ، درخشیدن <hr> معانی دیگر : چراغ (نفتی یا الکلی با فتیله)، چراغ برق (یا گازی)، (مجازی) سرچشمه(ی دانش یا الهام و غیره)، لامپ (light bulb هم می گویند)، چراغ و پایه ی آن، جا چراغی، (شعر قدیم) خورشید، ماه، ستاره، (قدیمی - خودمانی - جمع) چشمان، چراه

معنی : چراغ، لامپ، فانوس، لامپا، جراغ، درخشیدن معانی دیگر : چراغ (نفتی یا الکلی با فتیله)، چراغ برق (یا گازی)، (مجازی) سرچشمه(ی دانش یا الهام و غیره)، لامپ (light bulb هم می گویند)، چراغ و پایه ی آن، جا چراغی، (شعر قدیم) خورشید، ماه، ستاره، (قدیمی - خودمانی - جمع) چشمان، چراه

lamp

lamp chimney

lamp house

lamp housing

lamp oil

lamp shade

lamp shell

lampad

lampadaries

lampadedromy

lampadephore

lampadephoria

lampadist

lampara

lampas

lampases

lampate

lampatia

<hr> معنی : دوده، دوده چراغ، سیاه یکدست <hr> معانی دیگر : دوده ی چراغ (که در ساختن رنگ و مرکب و غیره کاربرد دارد)، دوده چراه، با دوده سیاه کردن

معنی : دوده، دوده چراغ، سیاه یکدست معانی دیگر : دوده ی چراغ (که در ساختن رنگ و مرکب و غیره کاربرد دارد)، دوده چراه، با دوده سیاه کردن

lampblack

lampblacked

lampblacking

lamped

lamper eel

lampern

lampers

lamperses

lampf

lampflower

lampfly

lampful

lamphole

lampic

lamping

<hr> چراغ درشکه، چراغ کالسکه

چراغ درشکه، چراغ کالسکه

lampion

lampions

lampist

lampistry

<hr> نور چراغ، روشنایی چراه

نور چراغ، روشنایی چراه

lamplight

lamplighted

<hr> (سابقا) چراغ افروز، چراغچی (کسی که کارش روشن کردن چراغ های گازی خیابان ها بود)، چراهچی، کسکیه چراغهای خیابان را روشن میکند

(سابقا) چراغ افروز، چراغچی (کسی که کارش روشن کردن چراغ های گازی خیابان ها بود)، چراهچی، کسکیه چراغهای خیابان را روشن میکند

lamplighter

lamplit

lampmaker

lampmaking

واژه های حرف "l" - انگلیسی به فارسی