انگلیسی به فارسی

ogresses

ogrish

ogrism

ogtiern

ogum

ogygia

ogygian

<hr> معنی : به، وه، ها، اوه <hr> معانی دیگر : (ندا به نشان شگفتی یا ترس یا درد و غیره) آه، آی، وای، اوه، آخ، (برای تاکید) آره، بلی، بله، (برای جلب توجه یا فراخواندن) هی !، آی !، میگم !، مخفف: ایالت اوهایو (امریکا)، interj ها، وه علامت تعجب و اندوه، n علامت صفر، عددصفر

معنی : به، وه، ها، اوه معانی دیگر : (ندا به نشان شگفتی یا ترس یا درد و غیره) آه، آی، وای، اوه، آخ، (برای تاکید) آره، بلی، بله، (برای جلب توجه یا فراخواندن) هی !، آی !، میگم !، مخفف: ایالت اوهایو (امریکا)، interj ها، وه علامت تعجب و اندوه، n علامت صفر، عددصفر

ohare

ohed

ohelo

ohia

ohing

<hr> ایالت اوهایو (درشمال و مرکز امریکا- پایتخت: columbus - مخفف: oh یا 106765 - o کیلو متر مربع)

ایالت اوهایو (درشمال و مرکز امریکا- پایتخت: columbus - مخفف: oh یا 106765 - o کیلو متر مربع)

ohio

ohio river

ohioans

<hr> معنی : اهم، واحد مقاومت برق در سلسله <hr> معانی دیگر : (واحد مقاومت الکتریکی) اهم، برق واحد مقاومت برق در سلسله

معنی : اهم، واحد مقاومت برق در سلسله معانی دیگر : (واحد مقاومت الکتریکی) اهم، برق واحد مقاومت برق در سلسله

ohm's law

<hr> معنی : مقاومت هادی برق <hr> معانی دیگر : مقاومت هادی برق

معنی : مقاومت هادی برق معانی دیگر : مقاومت هادی برق

ohmage

ohmages

<hr> معنی : اهمی <hr> معانی دیگر : اهمی

معنی : اهمی معانی دیگر : اهمی

ohmic

ohmic resistance

<hr> معنی : اهم سنج <hr> معانی دیگر : (برق) اهم سنج

معنی : اهم سنج معانی دیگر : (برق) اهم سنج

ohmmeter

ohmmeters

ohms

<hr> (ندا به شگفتی یا پیروزی یا تمسخر و غیره) آها!، هه هه !، اهو

(ندا به شگفتی یا پیروزی یا تمسخر و غیره) آها!، هه هه !، اهو

ohone

ohoy

oidia

oidioid

oidiomycotic

oidium

oidwlfe

oikology

oikomania

oiks

<hr> معنی : مرهم، روغن، چربی، نفت، مواد نفتی، رنگ روغنی، نقاشی با رنگ روغنی، روغن زدن به، روغن کاری کردن، روغن ساختن <hr> معانی دیگر : روغن (گیاهی یا حیوانی یا کانی)، نفت (petroleum هم می گویند)، هر ماده ی روغن مانند، روغن زدن یا مالیدن، روغنی، روغن مانند، چرب گونه، وابسته به نفت، نفتی، رجوع شود به: oil color، (عامیانه) چاپلوسی، چرب زبانی

معنی : مرهم، روغن، چربی، نفت، مواد نفتی، رنگ روغنی، نقاشی با رنگ روغنی، روغن زدن به، روغن کاری کردن، روغن ساختن معانی دیگر : روغن (گیاهی یا حیوانی یا کانی)، نفت (petroleum هم می گویند)، هر ماده ی روغن مانند، روغن زدن یا مالیدن، روغنی، روغن مانند، چرب گونه، وابسته به نفت، نفتی، رجوع شود به: oil color

oil beetle

oil burner

oil business

<hr> نواله ی بزرک (یا تخم کتان و یا پنبه دانه که روغن آن گرفته شده و برای خوراک دام یا کود به کار می رود)، کنجاله، کنجاره، کنجیده، سلف بذرک

نواله ی بزرک (یا تخم کتان و یا پنبه دانه که روغن آن گرفته شده و برای خوراک دام یا کود به کار می رود)، کنجاله، کنجاره، کنجیده، سلف بذرک

oil cake

oil cartel

oil change

<hr> معنی : رنگ روغنی، روغن مخصوص نقاشی <hr> معانی دیگر : رنگ و روغن (oil paint هم می گویند)

معنی : رنگ روغنی، روغن مخصوص نقاشی معانی دیگر : رنگ و روغن (oil paint هم می گویند)

واژه های حرف "o" - انگلیسی به فارسی