انگلیسی به فارسی

outfooled

outfooling

outfoot

outfooted

outfooting

outfoots

outform

outfort

outforth

outfought

outfound

<hr> <b>معنی</b> : زرنگ تر بودن، کلاه سرکسی گذاشتن <hr> <b>معانی دیگر</b> : (با حیله گری) پیشدستی کردن، بامبول زدن، ترفند زدن، زرنگ تر بودن (از)، بیشتر از دیگری مردرندی کردن، ذکاوت بیشتر به خرج دادن، کلک زدن، در حقه بازی وپشت هم اندازی جلوتربودن از

معنی : زرنگ تر بودن، کلاه سرکسی گذاشتن معانی دیگر : (با حیله گری) پیشدستی کردن، بامبول زدن، ترفند زدن، زرنگ تر بودن (از)، بیشتر از دیگری مردرندی کردن، ذکاوت بیشتر به خرج دادن، کلک زدن، در حقه بازی وپشت هم اندازی جلوتربودن از

outfox

outfoxed

outfoxes

outfoxing

outfront

outfroth

outfrown

outfrowned

outgabble

outgabbling

outgain

outgained

outgaining

outgains

outgallop

outgamble

outgambling

outgame

outgamed

outgaming

outgang

outgarment

outgas

outgassed

outgassing

outgate

outgauge

outgave

outgazed

outgazing

<hr> بهتر فرماندهی (یا اداره یا ریاست) کردن

بهتر فرماندهی (یا اداره یا ریاست) کردن

outgeneral

outgeneraled

outgeneraling

outgeneralled

outgeneralling

outgive

outgiven

واژه های حرف "o" - انگلیسی به فارسی