انگلیسی به فارسی

paraphs

paraphyllium

paraphysate

paraphysiferous

<hr> (گیاه شناسی) پرا وخشه

paraphysis

paraplasis

paraplasm

paraplasmic

paraplastin

paraplectic

<hr> <b>معنی</b> : فلج پا، فلج پایین تنه، فلج نیمه بدن، فلج اعضای سافل، پا فلجی <hr> <b>معانی دیگر</b> : (پزشکی) فلج پاها، پاپراکافتی، پالسی، پالوکی، لوکی

معنی : فلج پا، فلج پایین تنه، فلج نیمه بدن، فلج اعضای سافل، پا فلجی معانی دیگر : (پزشکی) فلج پاها، پاپراکافتی، پالسی، پالوکی، لوکی

paraplegia

<hr> فالجدرنیمتنه، فالجازپا، دچارفلجناقصدرپایانیمی ازتن، وابسته به فلجپا

فالجدرنیمتنه، فالجازپا، دچارفلجناقصدرپایانیمی ازتن، وابسته به فلجپا

paraplegic

paraplegics

paraplegy

parapleurum

parapod

parapodia

parapodial

parapodium

parapophysis

parapphyllia

<hr> (روان شناسی) نابهنجار خوانی، فراموش کنشی (parapraxia هم می گویند)

(روان شناسی) نابهنجار خوانی، فراموش کنشی (parapraxia هم می گویند)

parapraxis

paraproctitis

<hr> پیرا پیشه کار (مانند پیراپزشک و کمک معلم)

پیرا پیشه کار (مانند پیراپزشک و کمک معلم)

paraprofessional

paraprostatitis

paraprotein

parapsidan

parapsis

parapsychical

parapsychism

parapsychological

parapsychologies

parapsychologist

parapsychologists

<hr> پیرا روان شناسی، فرا روان شناسی

پیرا روان شناسی، فرا روان شناسی

parapsychology

parapsychosis

paraptera

parapteral

parapteron

parapterum

paraquadrate

<hr> (شیمی) پاراکوات (جسم زهرین و قابل حل و زرد رنگ که علف کش است)

(شیمی) پاراکوات (جسم زهرین و قابل حل و زرد رنگ که علف کش است)

واژه های حرف "p" - انگلیسی به فارسی