انگلیسی به فارسی

recurvated

<hr> معنی : کج، کج کردن، برگشته کردن <hr> معانی دیگر : به عقب خماندن، پسخمیده کردن، واکژاندن، منحنی شدن، کج شدن

معنی : کج، کج کردن، برگشته کردن معانی دیگر : به عقب خماندن، پسخمیده کردن، واکژاندن، منحنی شدن، کج شدن

recurve

recurved

recurves

recurving

recurvirostral

recurvopatent

recurvoternate

recurvous

<hr> معنی : سر پیچی، امتناع از حضور در مجالس عبادت <hr> معانی دیگر : recusancy سرپیچی

معنی : سر پیچی، امتناع از حضور در مجالس عبادت معانی دیگر : recusancy سرپیچی

recusance

<hr> معنی : سر پیچی، امتناع از حضور در مجالس عبادت <hr> معانی دیگر : recusance سرپیچی

معنی : سر پیچی، امتناع از حضور در مجالس عبادت معانی دیگر : recusance سرپیچی

recusancy

<hr> معنی : متمرد <hr> معانی دیگر : (سده های شانزدهم تا هیجدهم - انگلیس) کسی که از رفتن به کلیسا سرباز می زد، معاند، تکرو، ممتنع

معنی : متمرد معانی دیگر : (سده های شانزدهم تا هیجدهم - انگلیس) کسی که از رفتن به کلیسا سرباز می زد، معاند، تکرو، ممتنع

recusant

recusants

recusation

recusative

recusator

<hr> (قاضی و غیره) رفع صلاحیت از خود کردن (مثلا به خاطر خویشی با شاکی)

(قاضی و غیره) رفع صلاحیت از خود کردن (مثلا به خاطر خویشی با شاکی)

recuse

recused

recuses

recusf

recushion

recusing

recussion

recut

recuts

recyclability

<hr> (adjective) بازیافتنی، قابل بازیابی

(adjective) بازیافتنی، قابل بازیابی

recyclable

<hr> (در دستگاه و غیره) به جریان انداختن، گرداندن، به گردش درآوردن، بازیافتن، بازیابی کردن، به کار دیگری زدن، تغییر دادن و به کار بردن، تبدیل کردن، دوباره طی کردن (مرحله یا دوره ای را)، واچرخاندن

(در دستگاه و غیره) به جریان انداختن، گرداندن، به گردش درآوردن، بازیافتن، بازیابی کردن، به کار دیگری زدن، تغییر دادن و به کار بردن، تبدیل کردن، دوباره طی کردن (مرحله یا دوره ای را)، واچرخاندن

recycle

<hr> (adjective) (مواد) بازیافته، بازیابی شده، واچرخانده recycled plastic پلاستیک بازیافتی، پلاستیک ضایعاتی

(adjective) (مواد) بازیافته، بازیابی شده، واچرخانده recycled plastic پلاستیک بازیافتی، پلاستیک ضایعاتی

recycled

recycling plant

<hr> معنی : کمونیست، سرخ، قزل، انقلابی، برنگ خون، قرمز <hr> معانی دیگر : گلگون، گلرنگ، (معمولا r بزرگ ) کمونیست، بلشویک، چپی، وابسته به حزب کمونیست یا شوروی سابق، خون گرفته (bloodshot هم می گویند)، رنگدانه ی قرمز، رنگیزه ی قرمز، هر چیز قرمز رنگ : جامه ی قرمز، (چکرز) مهره ی قرمز، مخفف : red wine، (معمولا جمع - خودمانی) داروی مسکن یا خواب آور (barbiturate)، دارای گیسوی قرمز، موقرمز (redhead هم می گویند)، سرخپوست، دارای پوست قرمز (در اثر شرم یا آفتاب و غیره)، سرخ و متورم، تبس، برافروخته، ستون بدهکار، رودخانه ی رد (در مرز میان تگزاس و اوکلاهوما - امریکا)، خونین

معنی : کمونیست، سرخ، قزل، انقلابی، برنگ خون، قرمز معانی دیگر : گلگون، گلرنگ، (معمولا r بزرگ ) کمونیست، بلشویک، چپی، وابسته به حزب کمونیست یا شوروی سابق، خون گرفته (bloodshot هم می گویند)، رنگدانه ی قرمز، رنگیزه ی قرمز، هر چیز قرمز رنگ : جامه ی قرمز، (چکرز) مهره ی قرمز، مخفف : red wine، (معمولا جمع -

red Bordeaux

red Clintonia

red admiral

red alder

red alert

red algae

red amaranth

red angel's trumpet

red angus

red ash

red baneberry

red bat

red bearberry

red beech

red bird's eye

<hr> گلبول قرمز، یاخته ی قرمز خون، گویچه ی قرمز (red corpuscle و erythrocyte هم می گویند)

گلبول قرمز، یاخته ی قرمز خون، گویچه ی قرمز (red corpuscle و erythrocyte هم می گویند)

red blood cell

<hr> با غیرت، غیرتمند، غیور، با اراده، نیرومند، شهوانی

با غیرت، غیرتمند، غیور، با اراده، نیرومند، شهوانی

واژه های حرف "r" - انگلیسی به فارسی