انگلیسی به فارسی

reexploration

reexplore

reexploring

<hr> صادرات مجدد بازرگانى : صادرات مجدد کالاى وارداتى، دوباره صادر کردن، دوباره بیرون فرستادن

صادرات مجدد بازرگانى : صادرات مجدد کالاى وارداتى، دوباره صادر کردن، دوباره بیرون فرستادن

reexport

reexported

reexporting

reexpose

reexposed

reexposing

reexposition

reexposure

reexpressed

reexpresses

reexpressing

reexpression

<hr> (مخفف: referee)، داور، رجوع، عطف، بازگشت، اصلاح شده، (مخفف: referee) داور (مخفف: referee) (ورزش) داوری کردن مخفف: داور مخفف: رجوع، عطف، بازگشت مخفف: اصلاح شده مخفف: باز پرداخت

(مخفف: referee)، داور، رجوع، عطف، بازگشت، اصلاح شده، (مخفف: referee) داور (مخفف: referee) (ورزش) داوری کردن مخفف: داور مخفف: رجوع، عطف، بازگشت مخفف: اصلاح شده مخفف: باز پرداخت

refabricate

refabrication

<hr> مجددا روکش کردن، دارای روکار جدید کردن، چهره تازه دادن به، دارای سر در یا نمای تازه کردن

مجددا روکش کردن، دارای روکار جدید کردن، چهره تازه دادن به، دارای سر در یا نمای تازه کردن

reface

refaced

refaces

refacilitate

refacing

refactoring

refall

refalling

refallow

refamiliarize

refamiliarized

refamiliarizing

refan

refascinate

refascination

<hr> معنی : تعمیر کردن، دست کاری کردن <hr> معانی دیگر : درمورد لباس دست کاری کردن

معنی : تعمیر کردن، دست کاری کردن معانی دیگر : درمورد لباس دست کاری کردن

refashion

refashioned

refashionment

refasten

refastened

refastening

refastens

refathered

refavor

<hr> معنی : نیروی مجدد دادن، سد جوع و تجدید نیروکردن <hr> معانی دیگر : (قدیمی) خوراک دادن، نوشابه دادن، تغذیه کردن، با مشروب یا خوراک تجدید قوا کردن

معنی : نیروی مجدد دادن، سد جوع و تجدید نیروکردن معانی دیگر : (قدیمی) خوراک دادن، نوشابه دادن، تغذیه کردن، با مشروب یا خوراک تجدید قوا کردن

refect

refecting

<hr> معنی : تجدید قوا <hr> معانی دیگر : (به ویژه پس از گرسنگی یا خستگی ممتد) خوراک، آشامیدنی، خوردنی

معنی : تجدید قوا معانی دیگر : (به ویژه پس از گرسنگی یا خستگی ممتد) خوراک، آشامیدنی، خوردنی

refection

refectionary

refectioner

refective

واژه های حرف "r" - انگلیسی به فارسی