انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : الت بادنما <hr> معانی دیگر : بادنما، دستگاه نشان دهنده ی جهت باد

معنی : الت بادنما معانی دیگر : بادنما، دستگاه نشان دهنده ی جهت باد

weather vane

<hr> معنی : هوا شناس <hr> معانی دیگر : ماهر در پیش بینی وضع هوا، وارد بجریانات روز، مطلع

معنی : هوا شناس معانی دیگر : ماهر در پیش بینی وضع هوا، وارد بجریانات روز، مطلع

weather wise

weather-beaten

weather-bound

weather-stripped

weather-wise

<hr> قابلیت هوا خوری، قابلیت عدم فرسایش در هوا

قابلیت هوا خوری، قابلیت عدم فرسایش در هوا

weatherability

weatherbeaten

<hr> رجوع شود به: clapboard، تخته ی شیب دار (در زیر در و غیره برای جاری کردن آب باران)، (کشتیرانی) سمت بادگیر، سمت باد، بادسوی (windward هم می گویند)، تخته گذاری کردن، تخته بندی کردن، تخته سرازیرکه دم دراطاق می گذارند

رجوع شود به: clapboard، تخته ی شیب دار (در زیر در و غیره برای جاری کردن آب باران)، (کشتیرانی) سمت بادگیر، سمت باد، بادسوی (windward هم می گویند)، تخته گذاری کردن، تخته بندی کردن، تخته سرازیرکه دم دراطاق می گذارند

weatherboard

<hr> تخته ی شیبدار (برای زیردریا روی دیوار و غیره - برای جاری کردن آب باران)

تخته ی شیبدار (برای زیردریا روی دیوار و غیره - برای جاری کردن آب باران)

weatherboarding

weatherbound

weatherbreak

weathercast

<hr> معنی : الت بادنما، ادم دمدمی مزاج <hr> معانی دیگر : (آلت) بادنما، جهت نمای باد، بادنما، ادم دمدمی مزاج

معنی : الت بادنما، ادم دمدمی مزاج معانی دیگر : (آلت) بادنما، جهت نمای باد، بادنما، ادم دمدمی مزاج

weathercock

weathercockish

weathercockism

weathercocky

<hr> هوا دیده، هوا زده، رنگ و رو رفته (در اثر باد و باران)

هوا دیده، هوا زده، رنگ و رو رفته (در اثر باد و باران)

weathered

weatherfish

weatherfishes

<hr> رجوع شود به: barometer، هواسنج، میزان الهوا

رجوع شود به: barometer، هواسنج، میزان الهوا

weatherglass

weathergleam

weatherhead

weatherheaded

<hr> معنی : ابگیر، فرسایش در اثر هوا <hr> معانی دیگر : (معماری) سطح شیب دار (برای جاری ساختن آب باران)، تخته ی شیب دار (که در سر دیوار یا زیر در و پنجره کار می گذارند)، طوفان هوا، معماری ابگیر

معنی : ابگیر، فرسایش در اثر هوا معانی دیگر : (معماری) سطح شیب دار (برای جاری ساختن آب باران)، تخته ی شیب دار (که در سر دیوار یا زیر در و پنجره کار می گذارند)، طوفان هوا، معماری ابگیر

weathering

weatherize

weatherliness

weatherly

weathermaker

weathermaking

<hr> معنی : هوا شناس <hr> معانی دیگر : (رادیو و تلویزیون) گزارشگر وضع هوا

معنی : هوا شناس معانی دیگر : (رادیو و تلویزیون) گزارشگر وضع هوا

weatherman

weathermen

weathermost

weatherologist

weatherology

<hr> معنی : مقاوم در برابر هوا، عایق هوا، خراب نشدنی در اثر هوا <hr> معانی دیگر : مقاوم در برابر باد و باران و غیره، مقاوم در برابر سرما و گرما، محفوظ ازاثرهوا، هوا نخور

معنی : مقاوم در برابر هوا، عایق هوا، خراب نشدنی در اثر هوا معانی دیگر : مقاوم در برابر باد و باران و غیره، مقاوم در برابر سرما و گرما، محفوظ ازاثرهوا، هوا نخور

weatherproof

weatherproofed

weatherproofs

weathers

weathersick

weatherstrip

weatherstripped

weatherstripping

weatherstrips

<hr> محفوظ در برابر باد و باران، عایق هوا

محفوظ در برابر باد و باران، عایق هوا

weathertight

weatherwise

<hr> معنی : کهنه <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: weather-beaten، فرسوده در اثر باد و باران و هوا، تحت تاثیرهوادرامده

معنی : کهنه معانی دیگر : رجوع شود به: weather-beaten، فرسوده در اثر باد و باران و هوا، تحت تاثیرهوادرامده

واژه های حرف "w" - انگلیسی به فارسی