انگلیسی به فارسی

wheelchairs

wheeldom

<hr> معنی : چرخ دار <hr> معانی دیگر : (در ترکیب) - چرخه، رجوع شود به: wheel horse، چر&nbsp;دار، درترکیب چرخه

معنی : چرخ دار معانی دیگر : (در ترکیب) - چرخه، رجوع شود به: wheel horse، چر دار، درترکیب چرخه

wheeled

wheeled vehicle

<hr> معنی : گردنده، چرخنده، چرخ دار، دور زننده <hr> معانی دیگر : (در ترکیب) دارای تعداد یا نوع بخصوصی چرخ، چرخان، رجوع شود به: wheel horse، چر&nbsp; دار

معنی : گردنده، چرخنده، چرخ دار، دور زننده معانی دیگر : (در ترکیب) دارای تعداد یا نوع بخصوصی چرخ، چرخان، رجوع شود به: wheel horse، چر دار

wheeler

<hr> (امریکا - خودمانی) اهل زد و بند، دست اندرکار معاملات سیاسی و غیره، کار چاق کن (سیاسی و غیره)

(امریکا - خودمانی) اهل زد و بند، دست اندرکار معاملات سیاسی و غیره، کار چاق کن (سیاسی و غیره)

wheeler dealer

wheeler-dealer

wheelerite

wheelers

wheelhouse

<hr> (شیرینکاری روی دوچرخه و موتورسیکلت و غیره) راندن روی چرخ عقب (درحالی که چرخ جلو در هوا است)، تک چرخ

(شیرینکاری روی دوچرخه و موتورسیکلت و غیره) راندن روی چرخ عقب (درحالی که چرخ جلو در هوا است)، تک چرخ

wheelie

wheelies

<hr> شهر ویلینگ (در ایالت وست ویرجینیا - امریکا)

شهر ویلینگ (در ایالت وست ویرجینیا - امریکا)

wheeling

wheelings

wheelless

wheellike

wheelmaking

<hr> معنی : دوچرخه سوار، راننده، شراعبان، شوفر اتومبیل <hr> معانی دیگر : (نادر)، سکاندار (wheelsman هم می گویند)، wheelsman راننده

معنی : دوچرخه سوار، راننده، شراعبان، شوفر اتومبیل معانی دیگر : (نادر)، سکاندار (wheelsman هم می گویند)، wheelsman راننده

wheelman

wheelmen

wheelrace

wheelroad

wheels

<hr> معنی : دوچرخه سوار، راننده، شراعبان، شوفر اتومبیل <hr> معانی دیگر : wheelman راننده

معنی : دوچرخه سوار، راننده، شراعبان، شوفر اتومبیل معانی دیگر : wheelman راننده

wheelsman

wheelsmen

wheelspin

wheelwise

<hr> معنی : چرخ دنده <hr> معانی دیگر : (طرز قرار گیری چرخ ها و دنده ها در ماشین و غیره) چرخ بندی، چرخ و دنده ها، چر&nbsp; دنده

معنی : چرخ دنده معانی دیگر : (طرز قرار گیری چرخ ها و دنده ها در ماشین و غیره) چرخ بندی، چرخ و دنده ها، چر دنده

wheelwork

wheelworks

<hr> معنی : چرخ ساز <hr> معانی دیگر : (کسی که چرخ و وسیله ی نقلیه ی چرخدار می سازد یا تعمیر می کند) چرخساز، گاری ساز، چرخگر، چر&nbsp; ساز

معنی : چرخ ساز معانی دیگر : (کسی که چرخ و وسیله ی نقلیه ی چرخدار می سازد یا تعمیر می کند) چرخساز، گاری ساز، چرخگر، چر ساز

wheelwright

wheelwrighting

wheelwrights

wheely

wheem

wheen

wheencat

wheenge

wheens

wheep

wheeped

wheeple

wheepled

wheepling

wheerikins

wheesht

wheetle

<hr> معنی : خس خس، خس خس کردن، با صدا نفس کشیدن <hr> معانی دیگر : (سینه یا صدا و غیره) خس خس کردن

معنی : خس خس، خس خس کردن، با صدا نفس کشیدن معانی دیگر : (سینه یا صدا و غیره) خس خس کردن

واژه های حرف "w" - انگلیسی به فارسی