عربی به فارسی

<hr> مترادف ادراک : درایت، درک، دریافت، شعور، فهم، فهمیدن، وقوف، هوش، هوشمندی <hr> برابر پارسی : پی بردن، دریافت، دریافت کردن، یابندگی | ( اِدراک ) یافتن، یافت، یابندگی، اندر یافتن

مترادف ادراک : درایت، درک، دریافت، شعور، فهم، فهمیدن، وقوف، هوش، هوشمندی برابر پارسی : پی بردن، دریافت، دریافت کردن، یابندگی | ( اِدراک ) یافتن، یافت، یابندگی، اندر یافتن

ادراک

ادرک

ادع

<hr> برابر پارسی : خواست، دادخواهی، فراخواست

برابر پارسی : خواست، دادخواهی، فراخواست

ادعاء

<hr> برابر پارسی : آمیختن، درهم کردن، یکپارچه کردن، یکی کردن

برابر پارسی : آمیختن، درهم کردن، یکپارچه کردن، یکی کردن

ادغام

ادفع

ادفن

ادمان

ادمان الخمور

ادمان المسکرات

ادمج

ادن

ادناه

ادهش

ادهن

ادوبی

اذا

اذبل

اذلال

اذلل

<hr> مترادف اذن : اجازه، تجویز، جواز، رخصت، دستور <hr> برابر پارسی : پروانه

مترادف اذن : اجازه، تجویز، جواز، رخصت، دستور برابر پارسی : پروانه

اذن

اذهب

اذهل

<hr> برابر پارسی : ( آذی ) خیزابه، کوهه

برابر پارسی : ( آذی ) خیزابه، کوهه

اذی

<hr> مترادف اراده : آهنگ، پشتکار، تصمیم، خواست، عزم، غرض، قصد، مشیت، میل <hr> برابر پارسی : خواست، پشتکار، آهنگ، کامِش، یازش

مترادف اراده : آهنگ، پشتکار، تصمیم، خواست، عزم، غرض، قصد، مشیت، میل برابر پارسی : خواست، پشتکار، آهنگ، کامِش، یازش

اراده

اربط

اربعاء

<hr> برابر پارسی : چهارگانه

اربعه

اربعه عشر

اربعون

اربک

اربیه

<hr> مترادف ارتباط : بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، دلبستگی، رابطه، ربط، سروکار، علایق، مراوده، مناسبت، وابستگی، وفاق <hr> برابر پارسی : پیوند، پیوستگی، پیوستار

مترادف ارتباط : بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، دلبستگی، رابطه، ربط، سروکار، علایق، مراوده، مناسبت، وابستگی، وفاق برابر پارسی : پیوند، پیوستگی، پیوستار

ارتباط

ارتجاف

<hr> مترادف ارتجال : بداهت، بدیهه گویی

مترادف ارتجال : بداهت، بدیهه گویی

ارتجال

<hr> مترادف ارتجالا : ( ارتجالاً ) بالبداهه، بالبدیهه، بی درنگ، مرتجلاً

مترادف ارتجالا : ( ارتجالاً ) بالبداهه، بالبدیهه، بی درنگ، مرتجلاً

ارتجالا

ارتجف

ارتجل

ارتح

ارتد

<hr> مترادف ارتداد : الحاد، بیدینی، رفض، کفر، مرتدشدن <hr> برابر پارسی : گم راهی، ازدین برگشتن

مترادف ارتداد : الحاد، بیدینی، رفض، کفر، مرتدشدن برابر پارسی : گم راهی، ازدین برگشتن

ارتداد

ارتطم

ارتعش

<hr> مترادف ارتفاع : اوج، بالا، بلندی، رفعت، فراز، حاصل، خراج <hr> برابر پارسی : بلندی، بالا، بلندا، بُلندا، افراشتگی

مترادف ارتفاع : اوج، بالا، بلندی، رفعت، فراز، حاصل، خراج برابر پارسی : بلندی، بالا، بلندا، بُلندا، افراشتگی

واژه های حرف "ا" - عربی به فارسی