عربی به فارسی

سوء السمعه

سوء الظن

سوء الفهم

سوئدی

سواء

<hr> مترادف سوار : راکب، سواره، شوالیه، فارس، مرکب نشین ، نصب، مونتاژ، تعبیه، مسلط <hr> متضاد سوار : پیاده

مترادف سوار : راکب، سواره، شوالیه، فارس، مرکب نشین ، نصب، مونتاژ، تعبیه، مسلط متضاد سوار : پیاده

سوار

<hr> مترادف سؤال : استفهام، استفسار، پرسش ، درخواست، تقاضا، مسئله، تکدی، دریوزگی، کدیه، گدایی، طلب <hr> متضاد سؤال : پاسخ، جواب <hr> برابر پارسی : پرسش

مترادف سؤال : استفهام، استفسار، پرسش ، درخواست، تقاضا، مسئله، تکدی، دریوزگی، کدیه، گدایی، طلب متضاد سؤال : پاسخ، جواب برابر پارسی : پرسش

سوال

<hr> مترادف سود : استفاده، بهره، دخل، ربح، صرف، صرفه، عایدی، فایده، فرع، مداخل، منفعت، نتیجه، نزول، نفع، محصول، حاصل، ثمره

مترادف سود : استفاده، بهره، دخل، ربح، صرف، صرفه، عایدی، فایده، فرع، مداخل، منفعت، نتیجه، نزول، نفع، محصول، حاصل، ثمره

سود

سوداوی

<hr> مترادف سور : بزم، جشن، عروسی، عیش ، میهمانی، ولیمه، ختنه سوران، بارو، باره، حصار، اسب سرخ رنگ، سول، پاسور، بردن ورق، اپراتورهای منطقی همه، بعضی و | جدی، سخت گیر <hr> متضاد سور : عزا، ماتم |

مترادف سور : بزم، جشن، عروسی، عیش ، میهمانی، ولیمه، ختنه سوران، بارو، باره، حصار، اسب سرخ رنگ، سول، پاسور، بردن ورق، اپراتورهای منطقی همه، بعضی و | جدی، سخت گیر متضاد سور : عزا، ماتم |

سور

<hr> مترادف سوسه : تزویر، حقه، دسیسه، نیرنگ، خدعه، اشکال، اشکال تراشی، خدشه، دشواری

مترادف سوسه : تزویر، حقه، دسیسه، نیرنگ، خدعه، اشکال، اشکال تراشی، خدشه، دشواری

سوسه

<hr> مترادف سوط : تازیانه، شلاق

مترادف سوط : تازیانه، شلاق

سوط

سوطی

سوفیتی

<hr> مترادف سوق : بازار، بازارچه، تیمچه، راسته، اعزام، گسیل <hr> برابر پارسی : سوک، بازار

مترادف سوق : بازار، بازارچه، تیمچه، راسته، اعزام، گسیل برابر پارسی : سوک، بازار

سوق

سوق مرکزی

سویسری

<hr> مترادف سویه : سو، سمت، جانب، طرف، جهت

مترادف سویه : سو، سمت، جانب، طرف، جهت

سویه

سَجَلٌّ الإحصاءِ

سَیَّسَ تَسْیِیسا

سِعرٌ أحتیاطی

<hr> مترادف سکان : زمام، فرمان، ساکنین، مقیمان، ساکنان، باشندگان <hr> برابر پارسی : فرمان

مترادف سکان : زمام، فرمان، ساکنین، مقیمان، ساکنان، باشندگان برابر پارسی : فرمان

سکان

سکان المدینه

<hr> مترادف سکر : مستی، نشئه <hr> متضاد سکر : صحو، هشیاری

مترادف سکر : مستی، نشئه متضاد سکر : صحو، هشیاری

سکر

سکران

سکرتیر

سکرین

سکسونی

سکسوکه

سکن

<hr> برابر پارسی : خانه

سکنی

سکه الحدید

سکه مفرده

سکین

سیء

سیء الحظ

سیاج

سیاحه

سیاده

سیاده الأرضی

سیارات الاجره

<hr> مترادف سیاره : ستاره، کوکب، کاروان، قافله <hr> برابر پارسی : اباختر، جنبنده، گویال، هَرباسپ، ستاره ی گردان

مترادف سیاره : ستاره، کوکب، کاروان، قافله برابر پارسی : اباختر، جنبنده، گویال، هَرباسپ، ستاره ی گردان

واژه های حرف "س" - عربی به فارسی