عربی به فارسی

قَدَّموا اِسْتِقالاتِهِمْ بالإجماعِ

قیاده

قیثاره

قیح

<hr> مترادف قید : اسارت، حبس، گرفتاری، بست، گیره، بند، ریسمان، حباله، طوق، محدودیت، مخمصه، آوند، شرط، عهد، اندازه، مقدار، اعلام، ذمر <hr> برابر پارسی : بند، بست، بندواژه، سان واژه

مترادف قید : اسارت، حبس، گرفتاری، بست، گیره، بند، ریسمان، حباله، طوق، محدودیت، مخمصه، آوند، شرط، عهد، اندازه، مقدار، اعلام، ذمر برابر پارسی : بند، بست، بندواژه، سان واژه

قید

<hr> برابر پارسی : زفت، گَجشف، گَژف

برابر پارسی : زفت، گَجشف، گَژف

قیر

قیراط

قیقب

<hr> مترادف قیم : سرپرست، وصی، وکیل، ولی، راست <hr> برابر پارسی : سرپرست، استور

مترادف قیم : سرپرست، وصی، وکیل، ولی، راست برابر پارسی : سرپرست، استور

واژه های حرف "ق" - عربی به فارسی