فرهنگ فارسی ساره

<hr> برابر پارسی : استوارنامه

برابر پارسی : استوارنامه

اعتبارنامه

<hr> مترادف اعتدال : تعادل، مدارا، ملایمت، راستی، میانه روی، بینابینی <hr> متضاد اعتدال : افراط، تفریط <hr> برابر پارسی : میانه روی، ترازینه، میان گرایی

مترادف اعتدال : تعادل، مدارا، ملایمت، راستی، میانه روی، بینابینی متضاد اعتدال : افراط، تفریط برابر پارسی : میانه روی، ترازینه، میان گرایی

اعتدال

<hr> برابر پارسی : ترازینه بهاری

برابر پارسی : ترازینه بهاری

اعتدال بهاری

<hr> مترادف اعتراض : انتقاد، ایراد، بازخواست، تعرض، خرده گیری، مواخذه، نکته گیری، واخواهی <hr> برابر پارسی : وا خواهی، پرخاش، خرده گیری، خروش، واخواست، واخواهی

مترادف اعتراض : انتقاد، ایراد، بازخواست، تعرض، خرده گیری، مواخذه، نکته گیری، واخواهی برابر پارسی : وا خواهی، پرخاش، خرده گیری، خروش، واخواست، واخواهی

اعتراض

<hr> مترادف اعتراف : ابراز، اذعان، اظهار، افشا، اقرار، بیان، تصدیق، خستو، مقر <hr> متضاد اعتراف : انکار <hr> برابر پارسی : بزبان آوری، پذیرا، پذیرش

مترادف اعتراف : ابراز، اذعان، اظهار، افشا، اقرار، بیان، تصدیق، خستو، مقر متضاد اعتراف : انکار برابر پارسی : بزبان آوری، پذیرا، پذیرش

اعتراف

<hr> برابر پارسی : خستو شدن

اعتراف کردن

<hr> برابر پارسی : ایست کاری، دست از کارکشی

برابر پارسی : ایست کاری، دست از کارکشی

اعتصاب

<hr> برابر پارسی : کام پرهیزی

برابر پارسی : کام پرهیزی

اعتصاب غذا

<hr> برابر پارسی : کار پرهیزی

برابر پارسی : کار پرهیزی

اعتصاب کاری

<hr> برابر پارسی : باورها

اعتقادات

<hr> مترادف اعتلا : برتری، پیشرفت، ترفیع، ترقی، تعالی، توسعه <hr> برابر پارسی : بالندگی، بهبود

مترادف اعتلا : برتری، پیشرفت، ترفیع، ترقی، تعالی، توسعه برابر پارسی : بالندگی، بهبود

اعتلا

<hr> مترادف اعتماد : اتکا، استظهار، استواری، اطمینان، پشتگرمی، تکیه، توکل، ثقه، دلگرمی، وثوق <hr> برابر پارسی : استواری، باور، پشتگرمی، سپردن، واگذاری، واگذاشتن

مترادف اعتماد : اتکا، استظهار، استواری، اطمینان، پشتگرمی، تکیه، توکل، ثقه، دلگرمی، وثوق برابر پارسی : استواری، باور، پشتگرمی، سپردن، واگذاری، واگذاشتن

اعتماد

<hr> برابر پارسی : خود باوری، خودباوری

برابر پارسی : خود باوری، خودباوری

اعتماد به نفس

<hr> برابر پارسی : هم باوری

اعتماد متقابل

<hr> مترادف اعتنا : التفات، پروا، توجه، حرمت، رعایت، عنایت، محل، ملاحظه، نگرش، وقع <hr> برابر پارسی : پرداختن، پروا، روی آوری، نگرش، نیک نگری

مترادف اعتنا : التفات، پروا، توجه، حرمت، رعایت، عنایت، محل، ملاحظه، نگرش، وقع برابر پارسی : پرداختن، پروا، روی آوری، نگرش، نیک نگری

اعتنا

<hr> مترادف اعتیاد : خوگیری، عادت <hr> برابر پارسی : خوگرفتن، بَنگِش، پای بندی، خویگری

مترادف اعتیاد : خوگیری، عادت برابر پارسی : خوگرفتن، بَنگِش، پای بندی، خویگری

اعتیاد

اعجاب آور

<hr> برابر پارسی : شگفت انگیز

برابر پارسی : شگفت انگیز

اعجاب انگیز

<hr> مترادف اعجوبه : شگفت آور، شگفت انگیز، طرفه، نادره <hr> متضاد اعجوبه : عادی، معمولی <hr> برابر پارسی : شگفت آور، شگرف، شگفت انگیز

مترادف اعجوبه : شگفت آور، شگفت انگیز، طرفه، نادره متضاد اعجوبه : عادی، معمولی برابر پارسی : شگفت آور، شگرف، شگفت انگیز

اعجوبه

<hr> برابر پارسی : شماره ها

اعداد

<hr> برابر پارسی : سر به نیست، نابودی، نیست کردن، کشتن، جان ستاندن

برابر پارسی : سر به نیست، نابودی، نیست کردن، کشتن، جان ستاندن

اعدام

<hr> برابر پارسی : سر به نیست کردن

برابر پارسی : سر به نیست کردن

اعدام کردن

<hr> برابر پارسی : تازیان، عرب ها

برابر پارسی : تازیان، عرب ها

اعراب

<hr> مترادف اعراض : انصراف، پشت کردن، رویگردانی، ضدیت، مخالفت، ترس، هول، کراهت، نفرت <hr> متضاد اعراض : اقبال <hr> برابر پارسی : رویگرداندن، روی برتاختن، رویگردانی

مترادف اعراض : انصراف، پشت کردن، رویگردانی، ضدیت، مخالفت، ترس، هول، کراهت، نفرت متضاد اعراض : اقبال برابر پارسی : رویگرداندن، روی برتاختن، رویگردانی

اعراض

<hr> مترادف اعزام : ارسال، روانه، سوق، فرستادن، گسیل <hr> متضاد اعزام : احضار <hr> برابر پارسی : روانه، فرستادن، گسیل، گسیل کردن

مترادف اعزام : ارسال، روانه، سوق، فرستادن، گسیل متضاد اعزام : احضار برابر پارسی : روانه، فرستادن، گسیل، گسیل کردن

اعزام

<hr> برابر پارسی : دهدهی

اعشاری

<hr> برابر پارسی : تاروپودها، پی ها، سُهِشگران

برابر پارسی : تاروپودها، پی ها، سُهِشگران

اعصاب

<hr> مترادف اعضا : اندام، جوارح، پرسنل، کارمندان <hr> برابر پارسی : اندام ها، هم وندان

مترادف اعضا : اندام، جوارح، پرسنل، کارمندان برابر پارسی : اندام ها، هم وندان

اعضا

<hr> برابر پارسی : واگذاری، بخشش، بخشیدن، پیشکش، داده

برابر پارسی : واگذاری، بخشش، بخشیدن، پیشکش، داده

اعطا

<hr> برابر پارسی : ارزانی داشتن

برابر پارسی : ارزانی داشتن

اعطا کردن

<hr> مترادف اعلام : آگاهانیدن، اخبار، اظهار، خاطرنشان، خبردادن، مخابره، مطلع ساختن <hr> برابر پارسی : ابراز، آگاه، آگاهی، آگاه کردن، شناسایی دادن، آگاهی دادن

مترادف اعلام : آگاهانیدن، اخبار، اظهار، خاطرنشان، خبردادن، مخابره، مطلع ساختن برابر پارسی : ابراز، آگاه، آگاهی، آگاه کردن، شناسایی دادن، آگاهی دادن

اعلام

اعلام شود

<hr> برابر پارسی : آگهی دادن

برابر پارسی : آگهی دادن

اعلام نمودن

<hr> برابر پارسی : آشکار کرد، بازگفت، فروگفت

برابر پارسی : آشکار کرد، بازگفت، فروگفت

اعلام کرد

<hr> برابر پارسی : آگاه کردن، آگاهاندن

برابر پارسی : آگاه کردن، آگاهاندن

اعلام کردن

<hr> مترادف اعلامیه : آگهی، اطلاعیه، بیانیه <hr> برابر پارسی : آگاهی نامه، بانگنامه، پخشنامه، جارنامه

مترادف اعلامیه : آگهی، اطلاعیه، بیانیه برابر پارسی : آگاهی نامه، بانگنامه، پخشنامه، جارنامه

اعلامیه

<hr> برابر پارسی : آگهی، آشکارکردن، آگاهانیدن

برابر پارسی : آگهی، آشکارکردن، آگاهانیدن

اعلان

<hr> برابر پارسی : ژرفاهای

اعماق

<hr> مترادف اعمال : اجرا، انجام <hr> برابر پارسی : کارها، بکار بردن، انجام

مترادف اعمال : اجرا، انجام برابر پارسی : کارها، بکار بردن، انجام

اعمال

<hr> برابر پارسی : انجام خواسته

برابر پارسی : انجام خواسته

اعمال نظر

<hr> برابر پارسی : ورزاندن، ورزانش، ورزانیدن

برابر پارسی : ورزاندن، ورزانش، ورزانیدن

اعمال کردن

<hr> برابر پارسی : جشن ها

اعیاد

<hr> مترادف اغتشاش : آشوب، انقلاب، بلوا، تنش، شورش، قیام، نهضت، بلبشو، هرج ومرج، جنجال، سروصدا، همهمه، اختلال، پریشانی <hr> متضاد اغتشاش : آرامش <hr> برابر پارسی : آشفتگی، شورش

مترادف اغتشاش : آشوب، انقلاب، بلوا، تنش، شورش، قیام، نهضت، بلبشو، هرج ومرج، جنجال، سروصدا، همهمه، اختلال، پریشانی متضاد اغتشاش : آرامش برابر پارسی : آشفتگی، شورش

اغتشاش

<hr> مترادف اغلب : اکثر، اکثراً، غالباً، وافراً <hr> متضاد اغلب : به ندرت، ندرتاً <hr> برابر پارسی : بیشتر، چیره تر

مترادف اغلب : اکثر، اکثراً، غالباً، وافراً متضاد اغلب : به ندرت، ندرتاً برابر پارسی : بیشتر، چیره تر

اغلب

<hr> برابر پارسی : کوچک شمردن، بی ادبی کردن، بی ارج کردن

برابر پارسی : کوچک شمردن، بی ادبی کردن، بی ارج کردن

اغماز

<hr> مترادف افتتاح : باز کردن، بازگشایی، گشادن، گشایش، وا کردن، واگشایی <hr> متضاد افتتاح : انسداد <hr> برابر پارسی : گشایش، بازگشایی

مترادف افتتاح : باز کردن، بازگشایی، گشادن، گشایش، وا کردن، واگشایی متضاد افتتاح : انسداد برابر پارسی : گشایش، بازگشایی

افتتاح

<hr> مترادف افتخار : سرافرازی، سربلندی، فخر، فخر کردن، مباهات، نازش، نازیدن <hr> برابر پارسی : سربلندی، بالندگی، بالیدن، سرافرازی، نازش، ناییدن

مترادف افتخار : سرافرازی، سربلندی، فخر، فخر کردن، مباهات، نازش، نازیدن برابر پارسی : سربلندی، بالندگی، بالیدن، سرافرازی، نازش، ناییدن

افتخار

<hr> برابر پارسی : بالیدن

واژه های حرف "ا" - فرهنگ فارسی ساره