صفحه اصلی
گویش اصفهانی
واژه های حرف "ب" - گویش اصفهانی
بنشینم
بنشینند
بنشینی
بنشینید
بنشینیم
بنفش
بنه/ صمغ آن
بنوش
به
به تو گفتم که نباید به آنجا بروی.
بهار
بهانه
بهدست آوردن
بهشت
بهمنپیچ
بواسیر
بوته
بود
بودن
بوریا
بوسه
بوسید
بوسیدن
بومادران
بویید
بوییدن
بپر
بپران
بپز
بپوسان
بپوش
بپوشان
بپیچ
بپیچان
بچران
بچسب
بچسبان
بچش
بچلان
بچه
بچه ای که گریه می کند، گرسنه اش است.
بچهها کنار حوض نشسته بودند و داشتند آب به سر و روی هم میپاشیدند.
بچکان
بچین
بکار
بکاو
بکرایی
بکش
بیشتر