غالیان

غامق

غانم

غانم بشیر

غانم سواری

غانم عریبی

غانم هداف

غانمیه عیسی

غانچی

غانیه ادلب

غاواخان

<hr> مترادف غایب : پنهان، مخفی، ناپیدا، نامرعی <hr> متضاد غایب : حاضر، شاهد <hr> برابر پارسی : نادیده، ناپیدا، نهان

مترادف غایب : پنهان، مخفی، ناپیدا، نامرعی متضاد غایب : حاضر، شاهد برابر پارسی : نادیده، ناپیدا، نهان

غایب

<hr> مترادف غایت : پایان، فرجام، نهایت، حاجت، قصد، مقصود، منظور، هدف، آرمان، کمال مطلوب، حد <hr> برابر پارسی : پایان، فرجام، سرانجام، اوج، تا

مترادف غایت : پایان، فرجام، نهایت، حاجت، قصد، مقصود، منظور، هدف، آرمان، کمال مطلوب، حد برابر پارسی : پایان، فرجام، سرانجام، اوج، تا

غایت

غایرخان

غایه الحکیم

غبار بین سیاره ای

غبار روی اینه

غبار زمان

غبار ستاره

غبار ستاره دنباله دار

غبار سرخ

غبار عشق

غبار نور

غبار همدانی

غبار ون استاکم

غبار کیهانی

غباربالان

<hr> مترادف غبارروبی : پاک سازی، تنظیف، غبارزدایی، گردزدایی، گردگیری

مترادف غبارروبی : پاک سازی، تنظیف، غبارزدایی، گردزدایی، گردگیری

غبارروبی

غباری در باد

غباطیه

غباغب

غباله

غبرستان حیوانات خانگی

غبرستان حیوانات خانگی 2

<hr> مترادف غبطه : حسرت، رشک، آرزو، تمنا، سود، فایده، نفع، سرور، شادی <hr> برابر پارسی : آرزومند، افسوس، دریغ

مترادف غبطه : حسرت، رشک، آرزو، تمنا، سود، فایده، نفع، سرور، شادی برابر پارسی : آرزومند، افسوس، دریغ

غبطه

<hr> برابر پارسی : زیر زنخ

غبغب

غبغبک

غبغبکی های نیوزیلند

غبیرا

غتغاک

غجدوان

غجدوانی

غجر

غد

<hr> مترادف غدار : جفاکار، جورپیشه، بی وفا، پیمان شکن، خائن، محتال، محتاله، محیل، مکار <hr> برابر پارسی : بدکار، نا بکار، بد سرشت، بد نهاد، ستمکار

مترادف غدار : جفاکار، جورپیشه، بی وفا، پیمان شکن، خائن، محتال، محتاله، محیل، مکار برابر پارسی : بدکار، نا بکار، بد سرشت، بد نهاد، ستمکار

واژه های حرف "غ" - دانشنامه عمومی