غیبت کبرا

<hr> مترادف غیبی : مختفی، مخفی، نامرئی، الهی، خدایی، لاهوتی، ملکوتی

مترادف غیبی : مختفی، مخفی، نامرئی، الهی، خدایی، لاهوتی، ملکوتی

غیبی

غیبی سور

غیث جمعه

غیث عبدالاحد

غیث عبدالغنی

غیثیه

<hr> مترادف غیر : جز، سوا، مگر، دیگر، سایر، اجنبی، بیگانه، غریبه، ناآشنا، دگرگون، دیگرگون، متفاوت، مختلف، نامشابه <hr> متضاد غیر : آشنا، خودی <hr> برابر پارسی : جز، جدا از، مگر، دیگر، دیگری، نا

مترادف غیر : جز، سوا، مگر، دیگر، سایر، اجنبی، بیگانه، غریبه، ناآشنا، دگرگون، دیگرگون، متفاوت، مختلف، نامشابه متضاد غیر : آشنا، خودی برابر پارسی : جز، جدا از، مگر، دیگر، دیگری، نا

غیر

<hr> برابر پارسی : ناسودبر

غیر انتفاعی

غیر انسانی

غیر تحقیقاتی

غیر تخصصی

<hr> مترادف غیر حرفه ای : آماتور <hr> متضاد غیر حرفه ای : حرفه ای

مترادف غیر حرفه ای : آماتور متضاد غیر حرفه ای : حرفه ای

غیر حرفه ای

غیر داستانی

غیر دوستانه

<hr> برابر پارسی : دوستانه

غیر رسمی

غیر عمدی

<hr> برابر پارسی : ازکار انداختن

برابر پارسی : ازکار انداختن

غیر فعال کردن

<hr> برابر پارسی : مهار گسیخته

برابر پارسی : مهار گسیخته

غیر قابل کنترل

<hr> مترادف غیر قانونی : حرام، غیرمجاز، نامشروع <hr> متضاد غیر قانونی : مشروع <hr> برابر پارسی : بی دادی، ناروا | نارستکی

مترادف غیر قانونی : حرام، غیرمجاز، نامشروع متضاد غیر قانونی : مشروع برابر پارسی : بی دادی، ناروا | نارستکی

غیر قانونی

غیر متخاصم

غیر متعادل

غیر متقارن

<hr> مترادف غیر مجاز : قاچاق، قدغن، ممنوع، غیرقانونی، بی اجازه، ناماذون <hr> متضاد غیر مجاز : ماذون، مجاز <hr> برابر پارسی : نا روا | بی پروانه، ناروا

مترادف غیر مجاز : قاچاق، قدغن، ممنوع، غیرقانونی، بی اجازه، ناماذون متضاد غیر مجاز : ماذون، مجاز برابر پارسی : نا روا | بی پروانه، ناروا

غیر مجاز

غیر مرگبار

<hr> مترادف غیر ممکن : محال، ممتنع، نشدنی، نامقدور، ناممکن <hr> متضاد غیر ممکن : شدنی، ممکن <hr> برابر پارسی : ناشدنی، نشدنی | نشدنی، ناشدنی

مترادف غیر ممکن : محال، ممتنع، نشدنی، نامقدور، ناممکن متضاد غیر ممکن : شدنی، ممکن برابر پارسی : ناشدنی، نشدنی | نشدنی، ناشدنی

غیر ممکن

<hr> مترادف غیر منتظره : بغتتاً، تصادفا، ناگهانی، نامترقب، نامنتظره <hr> متضاد غیر منتظره : منتظره <hr> برابر پارسی : ناپاک

مترادف غیر منتظره : بغتتاً، تصادفا، ناگهانی، نامترقب، نامنتظره متضاد غیر منتظره : منتظره برابر پارسی : ناپاک

غیر منتظره

غیر منفی

غیر نظامی

غیرانتفاعی

<hr> مترادف غیرت : تعصب، حمیت، حسد، رشک، رگ، صفت، مردانگی، مروت، ناموس پرستی

مترادف غیرت : تعصب، حمیت، حسد، رشک، رگ، صفت، مردانگی، مروت، ناموس پرستی

غیرت

غیرت بستکی

غیرت گنج

غیرداستانی خلاق

غیردولتی

غیرعادی همچون ما

غیرعلنی

غیرفعال سازی

غیرفعال کردن

<hr> برابر پارسی : ناپنداشته، ناپنداشتنی

برابر پارسی : ناپنداشته، ناپنداشتنی

غیرقابل تصور

غیرقابل تعویض

غیرقابل فکر

غیرقانونی

غیرمتقارن

<hr> مترادف غیرمعمول : غیرمرسوم، نارایج، نامتداول، نامتداول <hr> متضاد غیرمعمول : معمول <hr> برابر پارسی : نابهنجار

مترادف غیرمعمول : غیرمرسوم، نارایج، نامتداول، نامتداول متضاد غیرمعمول : معمول برابر پارسی : نابهنجار

واژه های حرف "غ" - دانشنامه عمومی