باخرد

باخست

باخلوص نیت

باخود بردن

<hr> <b>مترادف باد</b> : هوا، آماس، آماه، نفخ، ورم، پف، فوت، تیز، ریح، توفان، شمیم، صرصر، نسیم، نفخه، بادا، باشد، افاده، خودبینی، تکبر، خودبزرگ بینی، غرور، فیس، نخوت، ابهت، اهمیت، شکوه، دم، نفس، بارح، برآمدگی، دمل، باطل، بیهوده، لغو <br>

مترادف باد : هوا، آماس، آماه، نفخ، ورم، پف، فوت، تیز، ریح، توفان، شمیم، صرصر، نسیم، نفخه، بادا، باشد، افاده، خودبینی، تکبر، خودبزرگ بینی، غرور، فیس، نخوت، ابهت، اهمیت، شکوه، دم، نفس، بارح، برآمدگی، دمل، باطل، بیهوده، لغو

باد

باد آهنج

باد آهنگ

باد آورد

باد آورده

باد افشان

باد افکنده

باد انداختن در چیزی

باد اورده را باد می برد

باد بادکنک

باد بزن

باد بسامان در نواحی گرمسیر شمال خط استوا

باد تایر

باد جنوبی

باد خوردن

باد خورده

باد خورشیدی

باد خوشایند

باد خیز

باد دادن

باد دادن غله

باد دار

باد دار کردن

باد در دماغ انداختن

باد در سر

باد در سر داشتن

باد دست

باد دستی

باد دم (آهنگری)

باد دم(آهنگری)

باد رفت (جغرافی - زمین شناسی)

باد زدن

باد زده

باد زهره

باد سر

باد سرخ

باد سرخ (پزشکی)

باد سرد و خشک شمالی

باد سرد کوهستانی

باد سری

باد سموم

باد سوی

باد سیروکو

باد سینه (کشتی بادبانی)

فارسی به انگلیسی

واژه های حرف "ب" - فارسی به انگلیسی