<hr> مترادف تصادفا : اتفاقاً، تصادفی، شانسی، غیرمترقبه، غیرمنتظره <hr> برابر پارسی : پیشامدی

مترادف تصادفا : اتفاقاً، تصادفی، شانسی، غیرمترقبه، غیرمنتظره برابر پارسی : پیشامدی

تصادفا

تصادفات

<hr> مترادف تصادفی : اتفاقی، حادثی، غیرمترقبه، تصادف <hr> برابر پارسی : ناگهانی

مترادف تصادفی : اتفاقی، حادثی، غیرمترقبه، تصادف برابر پارسی : ناگهانی

تصادفی

تصادفی کردن

<hr> مترادف تصادم : برخورد، تصادف، درگیری <hr> برابر پارسی : برخورد، بهم کوفتن

مترادف تصادم : برخورد، تصادف، درگیری برابر پارسی : برخورد، بهم کوفتن

تصادم

تصادم کردن

تصادم کردن با صدای بلند

<hr> مترادف تصاعد : افزایش، بالاروی، صعود ، بالا رفتن، افزایش یافتن ، برآمدن، صعود کردن، برخاستن، متصاعد شدن <hr> متضاد تصاعد : نزول، کاهش یافتن، کم شدن <hr> برابر پارسی : فرایازی

مترادف تصاعد : افزایش، بالاروی، صعود ، بالا رفتن، افزایش یافتن ، برآمدن، صعود کردن، برخاستن، متصاعد شدن متضاد تصاعد : نزول، کاهش یافتن، کم شدن برابر پارسی : فرایازی

تصاعد

تصاعد (ریاضی)

تصاعد حسابی

تصاعد حسابی (حساب)

<hr> مترادف تصاعدی : صعودی <hr> متضاد تصاعدی : نزولی

مترادف تصاعدی : صعودی متضاد تصاعدی : نزولی

تصاعدی

تصاعدی کردن

<hr> مترادف تصانیف : ترانه ها، تصنیف ها، سرودها، نشیدها ، کتابها، تالیفات، تالیف ها، نوشته ها <hr> متضاد تصانیف : نوحه ها

مترادف تصانیف : ترانه ها، تصنیف ها، سرودها، نشیدها ، کتابها، تالیفات، تالیف ها، نوشته ها متضاد تصانیف : نوحه ها

تصانیف

<hr> مترادف تصاویر : پرتره ها، تصویرها، تمثال ها، شمایل ها، صورت ها، عکس ها، نقش ها <hr> برابر پارسی : نگاره ها، نشانه ها، پیکره ها

مترادف تصاویر : پرتره ها، تصویرها، تمثال ها، شمایل ها، صورت ها، عکس ها، نقش ها برابر پارسی : نگاره ها، نشانه ها، پیکره ها

تصاویر

<hr> مترادف تصحیح : اصلاح، بهسازی، تنقیح، حک واصلاح، غلطگیری ، درست کردن، صحیح کردن، بی غلط کردن، غلطگیری کردن <hr> متضاد تصحیح : تحریف، تصحیف <hr> برابر پارسی : درست، ویرایش، درست کردن، ویراستاری

مترادف تصحیح : اصلاح، بهسازی، تنقیح، حک واصلاح، غلطگیری ، درست کردن، صحیح کردن، بی غلط کردن، غلطگیری کردن متضاد تصحیح : تحریف، تصحیف برابر پارسی : درست، ویرایش، درست کردن، ویراستاری

تصحیح

تصحیح متن

تصحیح متن و نوشتارعلمی و ادبی

تصحیح پذیر

<hr> مترادف تصحیح کردن : ویراستاری کردن، ویرایش کردن، ادیت کردن، اصلاح کردن، حک واصلاح کردن، تنقیح کردن، منقح ساختن، غلطگیری کردن، خطایابی کردن، رفع اشکال کردن، بهسازی کردن، ارزش یابی شدن اوراق امتحانی <hr> برابر پارسی : درست کردن، ویراستن

مترادف تصحیح کردن : ویراستاری کردن، ویرایش کردن، ادیت کردن، اصلاح کردن، حک واصلاح کردن، تنقیح کردن، منقح ساختن، غلطگیری کردن، خطایابی کردن، رفع اشکال کردن، بهسازی کردن، ارزش یابی شدن اوراق امتحانی برابر پارسی : درست کردن، ویراستن

تصحیح کردن

تصحیح کردن متن

<hr> مترادف تصحیف : بدخوانی، خطاخوانی، بد خواندن، خطا خواندن، تغییردادن

مترادف تصحیف : بدخوانی، خطاخوانی، بد خواندن، خطا خواندن، تغییردادن

تصحیف

تصحیف خوانی

<hr> مترادف تصدق : بلاگردان، صدقه، قربان، در راه خدا دادن، صدقه دادن <hr> متضاد تصدق : صدقه گرفتن <hr> برابر پارسی : پیشمرگی، بلاگردان

مترادف تصدق : بلاگردان، صدقه، قربان، در راه خدا دادن، صدقه دادن متضاد تصدق : صدقه گرفتن برابر پارسی : پیشمرگی، بلاگردان

تصدق

<hr> مترادف تصدی : عهده دار، ماموریت، مباشرت، عهده دار شدن

مترادف تصدی : عهده دار، ماموریت، مباشرت، عهده دار شدن

تصدی

تصدی داشتن

<hr> مترادف تصدیع : اذیت، تزاحم، دردسر، زحمت، صداع، مزاحمت، درد سر دادن، باعث زحمت شدن، مزاحم شدن، مصدع شدن

مترادف تصدیع : اذیت، تزاحم، دردسر، زحمت، صداع، مزاحمت، درد سر دادن، باعث زحمت شدن، مزاحم شدن، مصدع شدن

تصدیع

<hr> مترادف تصدیع دادن : مصدع شدن، زحمت افزا شدن، زحمت دادن، مزاحم شدن، دردسر دادن

مترادف تصدیع دادن : مصدع شدن، زحمت افزا شدن، زحمت دادن، مزاحم شدن، دردسر دادن

تصدیع دادن

<hr> مترادف تصدیق : اذعان، اعتراف، اقرار، پذیرش، تایید، تسجیل، تصویب، صحه، قبول، قبولی ، اجازه، پروانه، جواز، دیپلم، کارنامه، گواهی، گواهی نامه <hr> متضاد تصدیق : تکذیب <hr> برابر پارسی : پروانه، گواهی، گواهینامه

مترادف تصدیق : اذعان، اعتراف، اقرار، پذیرش، تایید، تسجیل، تصویب، صحه، قبول، قبولی ، اجازه، پروانه، جواز، دیپلم، کارنامه، گواهی، گواهی نامه متضاد تصدیق : تکذیب برابر پارسی : پروانه، گواهی، گواهینامه

تصدیق

تصدیق امضا

تصدیق امضا کردن

تصدیق بلا تصور

تصدیق شده

تصدیق صحت وصیت نامه (حقوق)

تصدیق محضری کردن

تصدیق نامه

<hr> مترادف تصدیق کردن : تایید کردن ، پذیرفتن، قبول کردن، اذعان داشتن، اعتراف کردن، اقرار کردن، گواهی دادن، شهادت دادن <hr> متضاد تصدیق کردن : تکذیب کردن <hr> برابر پارسی : براست داشتن، راست شمردن

مترادف تصدیق کردن : تایید کردن ، پذیرفتن، قبول کردن، اذعان داشتن، اعتراف کردن، اقرار کردن، گواهی دادن، شهادت دادن متضاد تصدیق کردن : تکذیب کردن برابر پارسی : براست داشتن، راست شمردن

تصدیق کردن

تصدیق کردن (حقوق)

تصدیق کردن صحت مدرک

تصدیق کردن وصیت نامه

تصدیق کردنی

<hr> مترادف تصرف : استملاک، تصاحب، تملک، ضبط، قبض، قبضه، اشغال، تسخیر، تسلط، چیرگی، دست اندازی، غلبه، ازاله بکارت، تصاحب کردن، تغییر، دگرگونی، به دست آوردن، تاثیر، نفوذ <hr> برابر پارسی : بچنگ آوردن، دست برد زدن

مترادف تصرف : استملاک، تصاحب، تملک، ضبط، قبض، قبضه، اشغال، تسخیر، تسلط، چیرگی، دست اندازی، غلبه، ازاله بکارت، تصاحب کردن، تغییر، دگرگونی، به دست آوردن، تاثیر، نفوذ برابر پارسی : بچنگ آوردن، دست برد زدن

تصرف

تصرف بلا معارض

تصرف به زور

<hr> مترادف تصرف عدوانی : زورستانی، زورگیری، غصب

مترادف تصرف عدوانی : زورستانی، زورگیری، غصب

تصرف عدوانی

تصرف غیرقانونی کردن (حقوق)

<hr> مترادف تصرف کردن : به چنگ آوردن، تصاحب کردن، مالک شدن، اشغال کردن، تسخیر کردن، مسخر کردن، گرفتن، متصرف شدن، صاحب شدن، متملک شدن

مترادف تصرف کردن : به چنگ آوردن، تصاحب کردن، مالک شدن، اشغال کردن، تسخیر کردن، مسخر کردن، گرفتن، متصرف شدن، صاحب شدن، متملک شدن

واژه های حرف "ت" - فارسی به انگلیسی