<hr> مترادف تبعیض : حق کشی، رجحان بلامرجح <hr> متضاد تبعیض : عدالت <hr> برابر پارسی : برتری بیجا

مترادف تبعیض : حق کشی، رجحان بلامرجح متضاد تبعیض : عدالت برابر پارسی : برتری بیجا

تبعیض

تبعیض آمیز

تبعیض امیز

تبعیض بر مبنای سالخوردگی

تبعیض به سود خویشاوند

تبعیض جنسی

تبعیض قائل شدن

تبعیض نژادی

تبعیض نژادی (عامیانه)

تبعیض نژادی قائل شدن

تبعیض نژادی معکوس (یعنی بر علیه سفید پوستان)

تبعیض گذاری

تبعیضآمیز

تبعیضی

تبـرزیـن سرخپوستان

تبلبل

<hr> مترادف تبلور : بلورشدگی، بلورینگی، کریستالی، متبلور، بلورین شدن، متبلور شدن <hr> برابر پارسی : درخشانی

مترادف تبلور : بلورشدگی، بلورینگی، کریستالی، متبلور، بلورین شدن، متبلور شدن برابر پارسی : درخشانی

تبلور

<hr> مترادف تبلیغ : آگهی، ابلاغ، اشاعه، پروپاگاند، ترویج، ابلاغ کردن، رسانیدن، اشاعه دادن، ترویج کردن <hr> برابر پارسی : رساندن پیام، آگهی، آوازه گری، پیام رسانی، گسترش، نمایاندن آگهی

مترادف تبلیغ : آگهی، ابلاغ، اشاعه، پروپاگاند، ترویج، ابلاغ کردن، رسانیدن، اشاعه دادن، ترویج کردن برابر پارسی : رساندن پیام، آگهی، آوازه گری، پیام رسانی، گسترش، نمایاندن آگهی

تبلیغ

تبلیغ اغراق آمیز

تبلیغ اغراق آمیز کردن

تبلیغ انتخاباتی کردن

تبلیغ برای شناساندن فیلم

تبلیغ خود

تبلیغ زیادی

تبلیغ مذهبی کردن

تبلیغ مسیحیت

<hr> برابر پارسی : آگهی دادن

برابر پارسی : آگهی دادن

تبلیغ کردن

تبلیغ کردن با هیاهو و اغراق

<hr> برابر پارسی : آوازه گری

برابر پارسی : آوازه گری

تبلیغات

تبلیغات پخش کردن

تبلیغات پی درپی (عامیانه)

تبلیغات چی

<hr> مترادف تبلیغاتچی : تبلیغ کننده، مبلغ

مترادف تبلیغاتچی : تبلیغ کننده، مبلغ

تبلیغاتچی

<hr> برابر پارسی : آوازه گرانه

برابر پارسی : آوازه گرانه

تبلیغاتی

تبلیه

تبنگ

تبنگو

تبنی

تبه

<hr> مترادف تبه کار : صفت بدکار، بزه کار، جنایت کار، طالح، فاسد، فاسق، گناه کار، مجرم، مخبط | بدکار، بزه کار، جنایت کار، طالح، فاسد، فاسق، گناه کار، مجرم، مخبط <hr> متضاد تبه کار : درست کار، صالح، نکوکردار | درست کار، صالح، نکوکردار

مترادف تبه کار : صفت بدکار، بزه کار، جنایت کار، طالح، فاسد، فاسق، گناه کار، مجرم، مخبط | بدکار، بزه کار، جنایت کار، طالح، فاسد، فاسق، گناه کار، مجرم، مخبط متضاد تبه کار : درست کار، صالح، نکوکردار | درست کار، صالح، نکوکردار

تبه کار

<hr> مترادف تبه کاری : بدکاری، تدمیر، فساد، فسق، جنایت <hr> متضاد تبه کاری : نکوکرداری

مترادف تبه کاری : بدکاری، تدمیر، فساد، فسق، جنایت متضاد تبه کاری : نکوکرداری

واژه های حرف "ت" - فارسی به انگلیسی