جرات کردن

<hr> برابر پارسی : باربر، گرانکش

برابر پارسی : باربر، گرانکش

جراثقال

جراثقال زنجیری

جراثقال چنگک دار

<hr> برابر پارسی : کاردپزشک، کرنتگر

برابر پارسی : کاردپزشک، کرنتگر

جراح

جراح (خودمانی)

جراح (عامیانه)

جراح دندانساز

جراح مغز و اعصاب

جراح وار

جراح پلاستیک

<hr> مترادف جراحت : جریحه، ریش، زخم، قرحه، چرک، ریم، صدمه <hr> برابر پارسی : زخم، ریش، ناسور

مترادف جراحت : جریحه، ریش، زخم، قرحه، چرک، ریم، صدمه برابر پارسی : زخم، ریش، ناسور

جراحت

جراحت درونی بدون پارگی پوست

<hr> برابر پارسی : کاردپزشکی، کَرِنت

برابر پارسی : کاردپزشکی، کَرِنت

جراحی

جراحی مانند

جراحی مغز و اعصاب

جراحی پلاستیک کردن

جرار

جرالد فورد

جرأت دادن

<hr> مترادف جراید : روزنامه ها، مطبوعات، دفاتر، دفترها، نیزه ها <hr> برابر پارسی : روزنامه ها

مترادف جراید : روزنامه ها، مطبوعات، دفاتر، دفترها، نیزه ها برابر پارسی : روزنامه ها

جراید

جراید جنجالی

جراید لندن (مجازی)

<hr> برابر پارسی : بزه ها، گناه ها، لغزها

برابر پارسی : بزه ها، گناه ها، لغزها

جرایم

جرایم سایبری

<hr> مترادف جرب : اگزما، سودا، گر، گری

مترادف جرب : اگزما، سودا، گر، گری

جرب

جرب (پزشکی - دامپزشکی)

جرب (پزشکی)

جرب دار

جرب داری

جرب رطب

جربز

<hr> مترادف جربزه : جرئت، شهامت، قابلیت، شایستگی، لیاقت، زیرکی <hr> برابر پارسی : زیرک، شایسته، توانا، زيرکی

مترادف جربزه : جرئت، شهامت، قابلیت، شایستگی، لیاقت، زیرکی برابر پارسی : زیرک، شایسته، توانا، زيرکی

جربزه

جربزه (عامیانه)

جربوع

جربیل

جربیل (جانور شناسی)

<hr> برابر پارسی : گرانکش، سنگینبَر

برابر پارسی : گرانکش، سنگینبَر

جرثقیل

جرثقیل دستی

جرثقیل کابلی

<hr> مترادف جرثومه : اصل، جرثوم، ریشه، مایه، انگل، میکرب <hr> برابر پارسی : مایه، ریشه، بن مایه، بن

مترادف جرثومه : اصل، جرثوم، ریشه، مایه، انگل، میکرب برابر پارسی : مایه، ریشه، بن مایه، بن

جرثومه

جرثومه ای

جرج بوش

جرج فردریک هندل

جرج واشنگتن

جرجیس

<hr> مترادف جرح : جریحه، خستن، ضرب، پس زدن، رد <hr> برابر پارسی : زخم

مترادف جرح : جریحه، خستن، ضرب، پس زدن، رد برابر پارسی : زخم

واژه های حرف "ج" - فارسی به انگلیسی