خانه متحرک

خانه مجاور

خانه مجلل

خانه موتوری

<hr> مترادف خانه نشین : بازنشسته، بازنشست، متقاعد، زمینگیر ، بیکار، بیکاره، خلوتی، گوشه نشین، گوشه گیر، منزوی، خانه بند <hr> متضاد خانه نشین : سرپا، قبراق

مترادف خانه نشین : بازنشسته، بازنشست، متقاعد، زمینگیر ، بیکار، بیکاره، خلوتی، گوشه نشین، گوشه گیر، منزوی، خانه بند متضاد خانه نشین : سرپا، قبراق

خانه نشین

خانه و خانواده (مجازی)

خانه و زندگی

خانه و متعلقات آن

خانه و مسکن

خانه وار

خانه وار (مهجور)

خانه ٔ شطرنج

خانه پرورد

خانه پرورده

خانه پیران و معلولان فقیر

خانه کش

خانه کشاورز

خانه کشیش

خانه کشیش محل

خانه کوچک

خانه گرای کردن

خانه گلی

خانه ی پر

خانه یک طبقه (معماری)

<hr> برابر پارسی : خانه تابستانی

برابر پارسی : خانه تابستانی

خانه ییلاقی

خانهی ساخته شده در جای مرتفع

خانهی کرایه ای

<hr> مترادف خانواده : اعقاب، اهل بیت، تبار، تیره، خاندان، دودمان، سلاله، طایفه، فامیل

مترادف خانواده : اعقاب، اهل بیت، تبار، تیره، خاندان، دودمان، سلاله، طایفه، فامیل

خانواده

خانواده (مجازی)

خانواده اکتی نیدها (فیزیک و شیمی)

خانواده اکتی نیدها(فیزیک و شیمی)

خانواده ایلی (جامعه شناسی)

<hr> مترادف خانواده دار : شریف، محترم، اصیل

مترادف خانواده دار : شریف، محترم، اصیل

خانواده دار

خانواده رییس جمهور

خانواده هسته ای

خانواده گسترده

خانواده گسترده (جامعه شناسی)

خانواده ی زبان های بانتو

<hr> مترادف خانوادگی : فامیلی، مربوط به خانواده

مترادف خانوادگی : فامیلی، مربوط به خانواده

خانوادگی

<hr> مترادف خانوار : اهل بیت، اهل خانه، خانواده، واحد شمارش خانواده

مترادف خانوار : اهل بیت، اهل خانه، خانواده، واحد شمارش خانواده

خانوار

خانچه

خانک

خانک بندی کردن

خانگاه

<hr> مترادف خانگی : منسوب ومربوط به خانه، خانوادگی، اهل خانه، شوهردار، خانه پرورد ، خانه زاد، اهلی، دست پرورد ، درونی، داخلی ، خودی، خودمانی <hr> متضاد خانگی : بازاری، وحشی، بیگانه، غریبه

مترادف خانگی : منسوب ومربوط به خانه، خانوادگی، اهل خانه، شوهردار، خانه پرورد ، خانه زاد، اهلی، دست پرورد ، درونی، داخلی ، خودی، خودمانی متضاد خانگی : بازاری، وحشی، بیگانه، غریبه

واژه های حرف "خ" - فارسی به انگلیسی