زحمت آور

زحمت آور (عامیانه)

<hr> برابر پارسی : رنج، آزار دادن، افسردن

برابر پارسی : رنج، آزار دادن، افسردن

زحمت دادن

زحمت راکم کنیم

<hr> مترادف زحمت کش : رنجبر، زجرکش، ستمکش، سختی کش، محنت کش <hr> برابر پارسی : رنجبر، رنجکش، کارگر

مترادف زحمت کش : رنجبر، زجرکش، ستمکش، سختی کش، محنت کش برابر پارسی : رنجبر، رنجکش، کارگر

زحمت کش

زحمت کشی

<hr> برابر پارسی : رنج بردن

زحمت کشیدن

زحمتآور

زحمتکش

زحمتکشان

زحمتکشی

زحیر

زخارف

<hr> مترادف زخم : جراحت، جریحه، خراش، خستگی، ریش، ضرب، قرح، ناسور، نیش <hr> برابر پارسی : زُهم، دوشَند، بوی گوشت

مترادف زخم : جراحت، جریحه، خراش، خستگی، ریش، ضرب، قرح، ناسور، نیش برابر پارسی : زُهم، دوشَند، بوی گوشت

زخم

زخم آبله

زخم آکله (پزشکی)

زخم بستر

زخم بند

زخم بندی

زخم بندی کردن

زخم خورده

<hr> مترادف زخم دار : افگار، جریح، زخمناک، زخمی، مجروح، مصدوم، مضروب

مترادف زخم دار : افگار، جریح، زخمناک، زخمی، مجروح، مصدوم، مضروب

زخم دار

زخم دار کردن

زخم در اثر فرو کردن

زخم رختخواب

زخم زا

<hr> مترادف زخم زبان : سرزنش، سرکوفت، طعن، طعنه، ملامت، نکوهش

مترادف زخم زبان : سرزنش، سرکوفت، طعن، طعنه، ملامت، نکوهش

زخم زبان

زخم زبان دار

زخم زبان زدن

زخم زبان زدن (عامیانه)

زخم زبان زدن به شوهر

زخم زدن

زخم زین بر ران سوارکار

زخم زین بر پشت اسب

زخم سطحی

زخم سطحی ایجاد کردن

زخم سطحی زدن

زخم شدن

زخم شمشیر

زخم عمیق

زخم مار

زخم ناپذیر

زخم نیش

زخم پذیر

زخم چاقو

زخم کردن

زخم کوفت (پزشکی)

زخم گوشتی

فارسی به انگلیسی

واژه های حرف "ز" - فارسی به انگلیسی