<hr> مترادف ساز زدن : نواختن، نوازندگی کردن

مترادف ساز زدن : نواختن، نوازندگی کردن

ساز زدن

<hr> مترادف ساز زن : چنگی، خنیاگر، مطرب، نوازنده، تارزن

مترادف ساز زن : چنگی، خنیاگر، مطرب، نوازنده، تارزن

ساز زن

ساز زهی

ساز زهی (عامیانه)

ساز زهی (موسیقی)

ساز زهی زدن

ساز ضربی

ساز ضربی (موسیقی)

<hr> مترادف ساز و برگ : اسلحه، تجهیزات، یراق، باروبنه، اسباب، لوازم

مترادف ساز و برگ : اسلحه، تجهیزات، یراق، باروبنه، اسباب، لوازم

ساز و برگ

ساز و برگ اسب

ساز و برگ دادن

ساز و برگ دان

ساز و برگ نظامیان

ساز و کار

ساز و کار خودمهار (مکانیک)

ساز و کار پدفندی

ساز کلیدی (موسیقی)

ساز کوبشی

ساز کوبه ای

ساز کوبه ای (موسیقی)

سازآرایی (موسیقی)

سازا

سازدهنی

ساززدن درمعابر

ساززن

ساززن (موسیقی)

<hr> مترادف سازش : آشتی، اصلاح، توافق، سازگاری، سلوک، صلح، موالفت، مدارا، مصالحه، موافقت، هم دستی <hr> متضاد سازش : ناسازگاری، بدسلوکی

مترادف سازش : آشتی، اصلاح، توافق، سازگاری، سلوک، صلح، موالفت، مدارا، مصالحه، موافقت، هم دستی متضاد سازش : ناسازگاری، بدسلوکی

سازش

سازش نامه

<hr> مترادف سازش ناپذیر : تاثیرناپذیر، سرسخت، توصیه ناپذیر، نفوذناپذیر، ناسازگار، انعطاف ناپذیر ، خشک، لجوج، یکدنده، مقرراتی <hr> متضاد سازش ناپذیر : سازش پذیر، انعطاف پذیر

مترادف سازش ناپذیر : تاثیرناپذیر، سرسخت، توصیه ناپذیر، نفوذناپذیر، ناسازگار، انعطاف ناپذیر ، خشک، لجوج، یکدنده، مقرراتی متضاد سازش ناپذیر : سازش پذیر، انعطاف پذیر

سازش ناپذیر

<hr> مترادف سازش پذیر : آشتی جو، آشتی طلب، سازشکار، قابل انعطاف، منعطف، انعطاف پذیر <hr> متضاد سازش پذیر : سازش ناپذیر

مترادف سازش پذیر : آشتی جو، آشتی طلب، سازشکار، قابل انعطاف، منعطف، انعطاف پذیر متضاد سازش پذیر : سازش ناپذیر

سازش پذیر

<hr> مترادف سازش کردن : صلح کردن، آشتی کردن، رفع اختلاف کردن، توافق کردن، به موافقت رسیدن، مصالحه کردن، سازگارشدن، اصلاح کردن <hr> متضاد سازش کردن : ناسازگاری کردن، مخالفت کردن

مترادف سازش کردن : صلح کردن، آشتی کردن، رفع اختلاف کردن، توافق کردن، به موافقت رسیدن، مصالحه کردن، سازگارشدن، اصلاح کردن متضاد سازش کردن : ناسازگاری کردن، مخالفت کردن

سازش کردن

سازشنامه

<hr> مترادف سازمان : اداره، بنگاه، بنیاد، تشکیلات، دستگاه، موسسه، نظم و ترتیب، سروسامان، مجموعه کارمندان، پرسنل، نامه

مترادف سازمان : اداره، بنگاه، بنیاد، تشکیلات، دستگاه، موسسه، نظم و ترتیب، سروسامان، مجموعه کارمندان، پرسنل، نامه

سازمان

سازمان آب شهر

سازمان اداری واتیکان (کلیسای کاتولیک)

سازمان اسقفی

سازمان تبهکاران

سازمان تروریستی

سازمان ترویج موسیقی

سازمان تله اندازی تبهکاران

سازمان جاسوسی

سازمان حزبی

سازمان خبرگزاری

سازمان خیریه

<hr> مترادف سازمان دادن : مرتب کردن، نظم دادن، سامان دادن ، تشکیلات، برنامه ریزی <hr> متضاد سازمان دادن : درهم ریختن، نابسامان کردن

مترادف سازمان دادن : مرتب کردن، نظم دادن، سامان دادن ، تشکیلات، برنامه ریزی متضاد سازمان دادن : درهم ریختن، نابسامان کردن

واژه های حرف "س" - فارسی به انگلیسی