شایان ملاحظه

<hr> مترادف شاید : احتمالا، بلکه، گویی، محتملاً <hr> متضاد شاید : حتماً

مترادف شاید : احتمالا، بلکه، گویی، محتملاً متضاد شاید : حتماً

شاید

شاید نه

شایدی

<hr> مترادف شایست : جایز، حلال، روا، شایسته، معقول <hr> متضاد شایست : ناشایست

مترادف شایست : جایز، حلال، روا، شایسته، معقول متضاد شایست : ناشایست

شایست

شایستن

<hr> مترادف شایسته : ارجمند، باقدر، باکفایت، برازنده، بسزا، پسندیده، درخور، روا، زیبنده، سزاوار، شایگان، صالح، صلاحیت دار، عزیز، فراخور، قابل، لایق، مدیر، مستحق، مستلزم، مستوجب، مقبول، مناسب، موافق، نسیب، نیکو، والا <hr> متضاد شایسته : ناشایسته

مترادف شایسته : ارجمند، باقدر، باکفایت، برازنده، بسزا، پسندیده، درخور، روا، زیبنده، سزاوار، شایگان، صالح، صلاحیت دار، عزیز، فراخور، قابل، لایق، مدیر، مستحق، مستلزم، مستوجب، مقبول، مناسب، موافق، نسیب، نیکو، والا متضاد شایسته : ناشایسته

شایسته

شایسته (آدم)

شایسته بودن

شایسته شدن

شایسته مقام قضاوت

شایستگر

<hr> مترادف شایستگی : استحقاق، استعداد، سزاواری، قابلیت، لیاقت <hr> متضاد شایستگی : بی لیاقتی

مترادف شایستگی : استحقاق، استعداد، سزاواری، قابلیت، لیاقت متضاد شایستگی : بی لیاقتی

شایستگی

شایش

<hr> مترادف شایع : رایج، ساری، متداول، پراکنده، جاری، گسترده، منتشر، آشکار، فاش <hr> متضاد شایع : نامتداول <hr> برابر پارسی : فاش، پراکنده، همه گیر

مترادف شایع : رایج، ساری، متداول، پراکنده، جاری، گسترده، منتشر، آشکار، فاش متضاد شایع : نامتداول برابر پارسی : فاش، پراکنده، همه گیر

شایع

شایع (بیماری)

شایع بودن

شایع شدن

شایع شدن خبر

شایع شدگی (مد و رسم)

<hr> برابر پارسی : پراکندن

شایع کردن

شایعات تهمت آمیز

شایعات تهمتآمیز

<hr> مترادف شایعه : خبر، شهرت، خبرپراکنی <hr> برابر پارسی : چو، چواندازی، دهانزد، رواگه ، سخن پراکنی، هو

مترادف شایعه : خبر، شهرت، خبرپراکنی برابر پارسی : چو، چواندازی، دهانزد، رواگه ، سخن پراکنی، هو

شایعه

شایعه (عامیانه)

شایعه خوشایند

شایعه ساز

شایعه نامه (روزنامه)

شایعه پراکن

شایعه پراکندن

شایعه پراکنی

شایعه پراکنی و دروغ بافی کردن

شایعه پراکنی کردن

شایعه پرداز

شایعه پردازانه

شایعه پردازی

<hr> مترادف شایق : آرزومند، راغب، مایل، مشتاق <hr> متضاد شایق : بیزار، بی میل <hr> برابر پارسی : خواهان، آرزومند، خواستار

مترادف شایق : آرزومند، راغب، مایل، مشتاق متضاد شایق : بیزار، بی میل برابر پارسی : خواهان، آرزومند، خواستار

شایق

شایمندی

شایند

شاینده

شاینده بودن

شاینده سالاری

شایندگی

شایندی

<hr> مترادف شایگان : سزاوار، شایسته، فراوان، خزانه، خزینه، گنج، عریض، فراخ، وسیع، شاهوار، بیگار، بیگاری

مترادف شایگان : سزاوار، شایسته، فراوان، خزانه، خزینه، گنج، عریض، فراخ، وسیع، شاهوار، بیگار، بیگاری

شایگان

شایگانی

<hr> مترادف شب : شام، شامگاه، لیل، زاج <hr> متضاد شب : روز

مترادف شب : شام، شامگاه، لیل، زاج متضاد شب : روز

واژه های حرف "ش" - فارسی به انگلیسی