صفحه اصلی
فارسی به انگلیسی
واژه های حرف "ش" - فارسی به انگلیسی
شست دست
شست و ساب
شست پا
شست پذیر
شست چمبری (پزشکی)
شست کسی خبردار شدن
شست کسی خبردار شدن (خودمانی)
شست کسی خبردار شدن (عامیانه)
شست کژی (پزشکی)
شست گیر
شستشو
شستشو دادن
شستشو دادن زخم
شستشو نشده
شستشو کردن
شستشو کردن (شعر قدیم)
شستشو کردن (پزشکی)
شستشو کننده
شستشوی بدن
شستشوی مغزی
شستشوی مغزی دادن
شستم خبردار شد
شستم خبردارشد
شستن
شستن با برس مالیدن و ساییدن
شستن با مالیدن صابون
شستن با مالیدن چیزی زبر
شستن جامه و ملافه
شستن شن با تشتک و جدا کردن طلای آن
شستن شن با لاوک و جدا کردن طلای آن
شستن و اتو کردن جامه و ملافه
شستن و بردن
شستن و بردن خاک
شستنی
شسته
شسته و رفته
شستی
شستی نقاشی
شستی ها
شش
شش انداز
شش بر
شش تایی
شش جزئی
شش حیواناتی از قبیل گوسفند و خوک
شش دانگ
شش رویه
شش رویه (هندسه)
بیشتر