شوس (اسکی)

شوس کردن (اسکی)

<hr> برابر پارسی : راه خاکی، خاکراه

برابر پارسی : راه خاکی، خاکراه

شوسه

شوشتر

شوشه

شوشه (هندسه)

شوشه سان

شوشکه

شوغ

شوغ (پزشکی)

شوفاژ

<hr> مترادف شوفر : راننده، موتوربان <hr> برابر پارسی : راننده

مترادف شوفر : راننده، موتوربان برابر پارسی : راننده

شوفر

شوفری کردن

<hr> مترادف شوق : آرزومندی، اشتیاق، دلبستگی، ذوق، رغبت، شور، علاقه، هوس <hr> برابر پارسی : شور، آرزومندی، خواستاری، دلبستگی، شادی

مترادف شوق : آرزومندی، اشتیاق، دلبستگی، ذوق، رغبت، شور، علاقه، هوس برابر پارسی : شور، آرزومندی، خواستاری، دلبستگی، شادی

شوق

شوق آور

شوق جوانی

شوق شدید

شوق مندی

شوق نمایی

شوق و حرارت

شوق و ذوق

شوق و ذوق نشان دان (عامیانه)

شوق و شعف

<hr> مترادف شولا : پشمینه، خرقه

مترادف شولا : پشمینه، خرقه

شولا

شولان

شولک

شولیدن

<hr> مترادف شوم : بداختر، بدشگون، بدیمن، مشئوم، منحوس، ناخجسته، نامبارک، نامسعود، نامیمون، ناهماگون، ناهمایون، نحس <hr> متضاد شوم : خجسته، مبارک، میمون، همایون <hr> برابر پارسی : بد شگون، ناخجسته، بد اختر

مترادف شوم : بداختر، بدشگون، بدیمن، مشئوم، منحوس، ناخجسته، نامبارک، نامسعود، نامیمون، ناهماگون، ناهمایون، نحس متضاد شوم : خجسته، مبارک، میمون، همایون برابر پارسی : بد شگون، ناخجسته، بد اختر

شوم

شوم (عامیانه)

شوم (قدیمی)

شوم اندیشی کردن

شوم بودن

شومان

<hr> مترادف شومی : مشئومی، ناخجستگی، نحس، نحوست <hr> متضاد شومی : میمنت

مترادف شومی : مشئومی، ناخجستگی، نحس، نحوست متضاد شومی : میمنت

شومی

شومیزپوشه

<hr> برابر پارسی : هیمهسو، اجاقک، اجاق

برابر پارسی : هیمهسو، اجاقک، اجاق

شومینه

شوند

شوند شناسی (جامعه شناسی)

شوند کردن

شونده

شونگ (گیاه شناسی)

شونیزسیاه دانه

<hr> مترادف شوهر : زوج، شو، شوی، مرد، همسر <hr> متضاد شوهر : زوجه

مترادف شوهر : زوج، شو، شوی، مرد، همسر متضاد شوهر : زوجه

واژه های حرف "ش" - فارسی به انگلیسی