<hr> مترادف صلح جو : آرامش طلب، آشتی خواه، آشتی طلب، سازشکار، سازشگر، سلیم، صلح طلب، مسالمت جو، ملایم <hr> متضاد صلح جو : ستیزه جو

مترادف صلح جو : آرامش طلب، آشتی خواه، آشتی طلب، سازشکار، سازشگر، سلیم، صلح طلب، مسالمت جو، ملایم متضاد صلح جو : ستیزه جو

صلح جو

<hr> مترادف صلح جویانه : آشتی جویانه، سازشکارانه، صلح طلبانه، مسالمت آمیز <hr> متضاد صلح جویانه : ستنیزه جویانه

مترادف صلح جویانه : آشتی جویانه، سازشکارانه، صلح طلبانه، مسالمت آمیز متضاد صلح جویانه : ستنیزه جویانه

صلح جویانه

<hr> مترادف صلح جویی : آرامش، آشتی جویی، آشتی خواهی، سازشکاری، سازشگری، صلح طلبی، مسالمت، مسالمت جویی، مسالمت طلبی، ملایمت <hr> متضاد صلح جویی : جنگ طلبی، ستیزه خواهی <hr> برابر پارسی : آشتی جویی

مترادف صلح جویی : آرامش، آشتی جویی، آشتی خواهی، سازشکاری، سازشگری، صلح طلبی، مسالمت، مسالمت جویی، مسالمت طلبی، ملایمت متضاد صلح جویی : جنگ طلبی، ستیزه خواهی برابر پارسی : آشتی جویی

صلح جویی

صلح دوست

<hr> برابر پارسی : آشتی خواه

برابر پارسی : آشتی خواه

صلح طلب

صلح طلبانه

صلح موقتی

صلح نامه

<hr> برابر پارسی : مهر، آشتی و مهر، سازش

برابر پارسی : مهر، آشتی و مهر، سازش

صلح و صفا

صلح وصفا

<hr> برابر پارسی : باهم کنار آمدن، آشتی کردن، سازش کردن

برابر پارسی : باهم کنار آمدن، آشتی کردن، سازش کردن

صلح کردن

صلحآور

صلحآوری

<hr> مترادف صله : انعام، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت <hr> برابر پارسی : پاداش، پارنج

مترادف صله : انعام، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت برابر پارسی : پاداش، پارنج

صله

صله ارحام

صله رحم

<hr> برابر پارسی : خویش نوازی

برابر پارسی : خویش نوازی

صله ٔ ارحام

<hr> مترادف صلوات : درودها، دعاها، نمازها <hr> برابر پارسی : درود فرستادن

مترادف صلوات : درودها، دعاها، نمازها برابر پارسی : درود فرستادن

صلوات

<hr> برابر پارسی : درود فرستادن

برابر پارسی : درود فرستادن

صلوات فرستادن

<hr> مترادف صلیب : چلیپا، خاج، دار <hr> برابر پارسی : چلیپ، چلیپا، چلیلا

مترادف صلیب : چلیپا، خاج، دار برابر پارسی : چلیپ، چلیپا، چلیلا

صلیب

صلیب دار کردن

صلیب سرخ

صلیب شکسته

صلیب شکل

صلیب عیسی

صلیب ویکتوریا

صلیب کردن

صلیبی

صم

صم بکم

صمائ

<hr> مترادف صماخ : پرده گوش، سوراخ گوش

مترادف صماخ : پرده گوش، سوراخ گوش

صماخ

<hr> مترادف صمد : بی نیاز، غنی <hr> متضاد صمد : نیازمند

مترادف صمد : بی نیاز، غنی متضاد صمد : نیازمند

صمد

صمصام

<hr> مترادف صمغ : انگم، رزین، سقز <hr> برابر پارسی : شیره درخت، زنج، اَنگُم

مترادف صمغ : انگم، رزین، سقز برابر پارسی : شیره درخت، زنج، اَنگُم

واژه های حرف "ص" - فارسی به انگلیسی