عقیم سازی مرد

عقیم شدگی

عقیم ماندن

<hr> برابر پارسی : سترون کردن، نازا کردن

برابر پارسی : سترون کردن، نازا کردن

عقیم کردن

عقیم کردن جانور ماده

عقیم کردن مرد

عقیم گذاردن

عقیم گذاشتن

عقیم گذاشتن (عامیانه)

علا

علا مت تجارتی

علاءالدین

علائ الدین

علائالدین

علائبلندی

علائم تشخیص

علائم حیاتی

علائم حیاتی (پزشکی)

<hr> مترادف علاج : تداوی، تشفی، چاره، درمان، شفا، مداوا، معالجه، وید <hr> برابر پارسی : درمان، چاره، چاره جویی

مترادف علاج : تداوی، تشفی، چاره، درمان، شفا، مداوا، معالجه، وید برابر پارسی : درمان، چاره، چاره جویی

علاج

<hr> مترادف علاج بخش : چاره گر، درمانگر، شفابخش

مترادف علاج بخش : چاره گر، درمانگر، شفابخش

علاج بخش

علاج قطعی

<hr> مترادف علاج ناپذیر : بی درمان، بی علاج

مترادف علاج ناپذیر : بی درمان، بی علاج

علاج ناپذیر

علاج همه دردها

<hr> مترادف علاج پذیر : چاره پذیر، درمان پذیر، قابل درمان <hr> برابر پارسی : درمان پذیر، چاره پذیر

مترادف علاج پذیر : چاره پذیر، درمان پذیر، قابل درمان برابر پارسی : درمان پذیر، چاره پذیر

علاج پذیر

علاج کردن

علاجی

علاف

<hr> برابر پارسی : دلبسته، دوستدار

برابر پارسی : دلبسته، دوستدار

علاقمند

علاقمند به

علاقمند به اسبدوانی

علاقمند به خانه و خانواده خود

علاقمند به معما گویی

علاقمند به واقعیات

علاقمند به گپ زنی

علاقمند کردن

<hr> مترادف علاقه : اشتیاق، بستگی، پیوستگی، تعشق، تعلق، تمایل، توجه، دلبستگی، رابطه، شوق، عشق، عطش، محبت، میل، وابستگی، املاک، دارایی، بند، دنباله <hr> برابر پارسی : دلبستگی، دوست داشتن، گرایش

مترادف علاقه : اشتیاق، بستگی، پیوستگی، تعشق، تعلق، تمایل، توجه، دلبستگی، رابطه، شوق، عشق، عطش، محبت، میل، وابستگی، املاک، دارایی، بند، دنباله برابر پارسی : دلبستگی، دوست داشتن، گرایش

علاقه

علاقه بند

علاقه بندی

علاقه به خوراکی های شیرین

علاقه دو طرفه

علاقه شدید

علاقه شدید داشتن

علاقه مفرط به مد و چیزهای روز

<hr> مترادف علاقه مند : راغب، مایل، مشتاق <hr> برابر پارسی : دوستدار، دلبسته، شیفته، مهرورز

مترادف علاقه مند : راغب، مایل، مشتاق برابر پارسی : دوستدار، دلبسته، شیفته، مهرورز

علاقه مند

<hr> مترادف علاقه مندی : اشتیاق، تمایل، رغبت، هواداری <hr> متضاد علاقه مندی : بی علاقگی

مترادف علاقه مندی : اشتیاق، تمایل، رغبت، هواداری متضاد علاقه مندی : بی علاقگی

واژه های حرف "ع" - فارسی به انگلیسی