فارسی به انگلیسی

علیل شدن

علیل مزاج

علیل کردن

علیلی

علیم

<hr> برابر پارسی : در برابر، رو در روی، ناهمسوی

برابر پارسی : در برابر، رو در روی، ناهمسوی

علیه

علیه السلام

علیه اللعنه

علیه براو

علیه کسی حرف زدن

علیها

علیهذا

علیهم

علیهم برایشان

علیک برتو

علیین

<hr> مترادف عم : عمو

عم

<hr> مترادف عماد : پالار، رکن، ستون، تکیه گاه، متکا

مترادف عماد : پالار، رکن، ستون، تکیه گاه، متکا

عماد

عمادالدین

<hr> مترادف عمارت : بنا، ساختمان، بدنه، پیکر، تنه، آبادانی، آبادی، تعمیر، عمران، آبادسازی <hr> برابر پارسی : ساختمان، بنا

مترادف عمارت : بنا، ساختمان، بدنه، پیکر، تنه، آبادانی، آبادی، تعمیر، عمران، آبادسازی برابر پارسی : ساختمان، بنا

عمارت

عمارت جلوی دریا

عمارت مجلل

عمارت کلاه فرنگی

<hr> مترادف عماری : تابوت، تخت روان، کجاوه، محمل، هودج

مترادف عماری : تابوت، تخت روان، کجاوه، محمل، هودج

عماری

<hr> مترادف عمال : کارکنان، کارگزاران، گماشتگان، مزدوران <hr> برابر پارسی : کارگزاران، گماشتگان

مترادف عمال : کارکنان، کارگزاران، گماشتگان، مزدوران برابر پارسی : کارگزاران، گماشتگان

عمال

<hr> مترادف عمامه : دستار، عصابه، مندیل <hr> برابر پارسی : دستار

مترادف عمامه : دستار، عصابه، مندیل برابر پارسی : دستار

عمامه

عمامه دار

عمان

<hr> مترادف عمد : خواسته، قصد، منوی <hr> متضاد عمد : ناخواسته <hr> برابر پارسی : خودکرد، دانسته، کامکی

مترادف عمد : خواسته، قصد، منوی متضاد عمد : ناخواسته برابر پارسی : خودکرد، دانسته، کامکی

عمد

<hr> مترادف عمدا : به عمد، دانسته، عاملاً، عمدی، قصدا <hr> برابر پارسی : آگاهانه، خودکامگی، خودکرده، دانسته

مترادف عمدا : به عمد، دانسته، عاملاً، عمدی، قصدا برابر پارسی : آگاهانه، خودکامگی، خودکرده، دانسته

عمدا

عمدا انجام دادن

عمدا باختن مسابقه و شرط بندی

عمدا دانسته

عمدا منهدم شدن

عمدا منهدم کردن

<hr> برابر پارسی : بیشتر

عمدتا

<hr> مترادف عمده : اصلی، برجسته، بسزا، مهم، کلی <hr> متضاد عمده : جزیی <hr> برابر پارسی : بزرگ، بسیار، بیشتر، فراوان، کلان

مترادف عمده : اصلی، برجسته، بسزا، مهم، کلی متضاد عمده : جزیی برابر پارسی : بزرگ، بسیار، بیشتر، فراوان، کلان

عمده

عمده (نقش هنرپیشه)

عمده فروختن

<hr> مترادف عمده فروش : کلی فروش <hr> متضاد عمده فروش : جرئی فروش <hr> برابر پارسی : کلان فروش

مترادف عمده فروش : کلی فروش متضاد عمده فروش : جرئی فروش برابر پارسی : کلان فروش

عمده فروش

عمده فروشی

عمده فروشی کردن

<hr> مترادف عمدی : به عمد، تعمد <hr> برابر پارسی : خود خواسته

مترادف عمدی : به عمد، تعمد برابر پارسی : خود خواسته

عمدی

<hr> مترادف عمر : حیات، روزگار، زندگی، زندگانی، زاد، سن <hr> برابر پارسی : زندگانی، زندگی، زیوِش، سال

مترادف عمر : حیات، روزگار، زندگی، زندگانی، زاد، سن برابر پارسی : زندگانی، زندگی، زیوِش، سال

واژه های حرف "ع" - فارسی به انگلیسی