نمک فرنگی

نمک فروش

نمک لیسیدنی (دامداری)

نمک میوه

نمک میوه (داروسازی)

نمک نزده

<hr> مترادف نمک نشناس : حق ناشناس، ناسپاس، نمک بحرام <hr> متضاد نمک نشناس : حق شناس، سپاسگزار

مترادف نمک نشناس : حق ناشناس، ناسپاس، نمک بحرام متضاد نمک نشناس : حق شناس، سپاسگزار

نمک نشناس

نمک نشناسی

نمک نشناشی

نمک پاش

نمک پاشیدن

نمک پرورده

نمک گیر

نمک گیری کردن

نمک یددار

نمکدان

<hr> مترادف نمکزار : نمکسار، نمکستان، نمک لاخ، نمک لان، شوره زار، کویر، لم یزرع

مترادف نمکزار : نمکسار، نمکستان، نمک لاخ، نمک لان، شوره زار، کویر، لم یزرع

نمکزار

<hr> مترادف نمکی : شور، نمکدار، نمک سود، نمکین <hr> متضاد نمکی : بی نمک

مترادف نمکی : شور، نمکدار، نمک سود، نمکین متضاد نمکی : بی نمک

نمکی

<hr> مترادف نمکین : بانمک، شور، نمکدار، تودل برو، ملیح

مترادف نمکین : بانمک، شور، نمکدار، تودل برو، ملیح

نمکین

نمکین کردن

نمی دانم کیش (فلسفه)

نمی روم

نمی شودرفت

نمید

نمیدانم کیشی (فلسفه)

نمیده

نمیر

<hr> مترادف ننر : بی مزه، لوس، بی ادب، بی تربیت <hr> متضاد ننر : مودب

مترادف ننر : بی مزه، لوس، بی ادب، بی تربیت متضاد ننر : مودب

ننر

ننر (عامیانه)

ننر بارآوردن

ننر کردن

<hr> مترادف ننه : بی بی، جده، مادربزرگ، مادر، مامان، والده، خدمتکار، مستخدمه

مترادف ننه : بی بی، جده، مادربزرگ، مادر، مامان، والده، خدمتکار، مستخدمه

ننه

ننه (بچگانه)

ننه (زبان بچگانه)

ننه (زبان کودکان)

ننه بزرگ

ننه بزرگ (عامیانه)

ننه جان

ننه جان (زبان بچگانه)

ننه من غریبم در آوردن

ننه من غریبم در اوردن

ننه من غریبم درآوردن

<hr> مترادف ننو : گهواره، مهاد، مهد

مترادف ننو : گهواره، مهاد، مهد

ننو

ننوشته

<hr> مترادف ننگ : بدنامی، بی آبرویی، خفت، رسوایی، روسیاهی، سرشکستگی، عار، فضاحت <hr> متضاد ننگ : افتخار، نام

مترادف ننگ : بدنامی، بی آبرویی، خفت، رسوایی، روسیاهی، سرشکستگی، عار، فضاحت متضاد ننگ : افتخار، نام

واژه های حرف "ن" - فارسی به انگلیسی