همزیستی (زیست شناسی)

همزیستی کردن

همزینه ساز

همزینه کردن

همزینگی

همزیگان

همزیگانی

همزیگاه

همزیگری

همزیگری (زیست شناسی)

<hr> مترادف همساز : متفق، موافق، هماهنگ، همدل، هم نوا

مترادف همساز : متفق، موافق، هماهنگ، همدل، هم نوا

همساز

همساز (موسیقی)

همساز بودن

همساز کردن

همسازی

<hr> مترادف همسال : همزاد، هم سن

مترادف همسال : همزاد، هم سن

همسال

<hr> مترادف همسان : برابر، شبیه، متحدالشکل، متشابه، مساوی، مشابه، همانند، یکسان <hr> متضاد همسان : مختلف

مترادف همسان : برابر، شبیه، متحدالشکل، متشابه، مساوی، مشابه، همانند، یکسان متضاد همسان : مختلف

همسان

همسان از نظر زمان

همسان از نظر فضا

همسان شدن

همسان پنداری (ادبیات)

همسان کردن

همسانه

<hr> مترادف همسانی : تشابه، شباهت، مساوات، مشابهت، همانندی <hr> متضاد همسانی : ناهمسانی

مترادف همسانی : تشابه، شباهت، مساوات، مشابهت، همانندی متضاد همسانی : ناهمسانی

همسانی

همسایش

همسایش (مکانیک)

همسایشی

<hr> مترادف همسایه : جار، مجاور، هم جوار، همساده

مترادف همسایه : جار، مجاور، هم جوار، همساده

همسایه

همسایه بودن

همسایه وار

همسایه کردن

همسایگان

<hr> مترادف همسایگی : جوار، مجاورت، نزدیکی

مترادف همسایگی : جوار، مجاورت، نزدیکی

همسایگی

همسایی

همسایی (مکانیک)

همست

همست ساز

همست کرویزی (کامپیوتر)

همستکان

همستی

<hr> مترادف همسر : برابر، مساوی، همال، همدوش، همرتبه، هم سنگ، بانو، جفت، حرم، زن، زوجه، عیال، زوج، شوهر، مرد

مترادف همسر : برابر، مساوی، همال، همدوش، همرتبه، هم سنگ، بانو، جفت، حرم، زن، زوجه، عیال، زوج، شوهر، مرد

واژه های حرف "ه" - فارسی به انگلیسی