<hr> مترادف چفت : بست، زرفین، قلاب پشت در، کلون، لنگر، تنگ، چسبان، استوار، محکم، سفت، دم، بیخ، نزدیک

مترادف چفت : بست، زرفین، قلاب پشت در، کلون، لنگر، تنگ، چسبان، استوار، محکم، سفت، دم، بیخ، نزدیک

چفت

چفت (مکانیک)

چفت در

چفت در را باز کردن

چفت در و پنجره

چفت شدن

چفت نشده

چفت و بست

چفت و بست شدن

چفت و بست کردن

چفت چوگانی

چفت کردن

چفت کلید خور

چفته

چفته (حقوق)

چفته (عامیانه)

چفته آمیز

چفته بندی

چفته بندی (معماری)

چفته بینی

چفته زدن

چفته شدن

چفته نامه

چفته کردن

چفته گر (حقوق)

چفته گری

چفتگی

چفتیدن

چفریدن

چفلی کردن

چقته

<hr> برابر پارسی : چه اندازه، چگونه، چگونه

برابر پارسی : چه اندازه، چگونه، چگونه

چقدر

<hr> مترادف چل : ابله، احمق، خل، کانا، کم عقل، نادان ، دیوانه، مجنون، چهل، اسب ساق سفید <hr> متضاد چل : عاقل، زیرک

مترادف چل : ابله، احمق، خل، کانا، کم عقل، نادان ، دیوانه، مجنون، چهل، اسب ساق سفید متضاد چل : عاقل، زیرک

چل

چلا ق کردن

چلاب

چلاب (زمین شناسی)

چلازه

<hr> مترادف چلاق : شل، لنگ، چلاغ <hr> برابر پارسی : شل، لنگ

مترادف چلاق : شل، لنگ، چلاغ برابر پارسی : شل، لنگ

چلاق

چلاق (خودمانی)

چلاق (عامیانه)

چلاق (پا)

چلاق کردن

<hr> مترادف چلاندن : فشردن، فشاردادن، عصاره گرفتن، آب گرفتن، چلانیدن، لهیدن

مترادف چلاندن : فشردن، فشاردادن، عصاره گرفتن، آب گرفتن، چلانیدن، لهیدن

واژه های حرف "چ" - فارسی به انگلیسی