کارجو

کارحضرت فیل

<hr> مترادف کارخانه : کارگاه، ماشین خانه، نگارخانه، نگارستان، آشپزخانه، مطعم، زرادخانه، قورخانه

مترادف کارخانه : کارگاه، ماشین خانه، نگارخانه، نگارستان، آشپزخانه، مطعم، زرادخانه، قورخانه

کارخانه

کارخانه آبجو سازی

کارخانه آجرپزی

کارخانه ابجوسازی

کارخانه برق

کارخانه بستهبندی

کارخانه تعمیر

کارخانه تقطیر

کارخانه دار

کارخانه ذوب فلز

کارخانه رسومات

کارخانه سنگ بری

کارخانه شیر پاستوریزه

کارخانه شیشه سازی

کارخانه لبنیات

کارخانه لبنیات سازی

کارخانه ماشین سازی

کارخانه مشروب سازی

کارخانه پنبه

کارخانه پولاد سازی

کارخانه کاغذ سازی

کارخانه کاغذسازی

کارخانه کشتی سازی

کارخانه کنسروسازی

کارخانه گاز

کارخراب کن

کارخلاف قانون

کارخواه

<hr> مترادف کارد : چاقو، خنجر، دشنه، ساطور، قداره، قمه، نشتر، نیشتر

مترادف کارد : چاقو، خنجر، دشنه، ساطور، قداره، قمه، نشتر، نیشتر

کارد

کارد باغبانی

کارد به استخوان رسیدن

کارد و چنگال

کارد و چنگال نقره

کارد و چنگال و ظروف نقره ای

کارد و چنگال و قاشق دارای روکش طلا

کارد و چنگال و قاشق طلایی

کارد پاکت بازکن

کارد پزشک

کارد کردن (نساجی)

کارد گوشت بری

کارداد

کاردار

کاردار سفارتخانه

<hr> مترادف کاردان : آزموده، استاد، باکیاست، بصیر، حاذق، خبره، خبیر، سیاستمدار، قابل، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاربر، کارشناس، ماهر، متخصص، مجرب، مدبر، مطلع <hr> متضاد کاردان : بی تجربه

مترادف کاردان : آزموده، استاد، باکیاست، بصیر، حاذق، خبره، خبیر، سیاستمدار، قابل، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاربر، کارشناس، ماهر، متخصص، مجرب، مدبر، مطلع متضاد کاردان : بی تجربه

کاردان

کاردان فنی

<hr> مترادف کاردانی : آزمودگی، استادی، بصیرت، تخصص، حذاقت، خبرگی، کارآیی، کارآزمودگی، مهارت، وقوف، فوق دیپلم <hr> متضاد کاردانی : بی تجربگی

مترادف کاردانی : آزمودگی، استادی، بصیرت، تخصص، حذاقت، خبرگی، کارآیی، کارآزمودگی، مهارت، وقوف، فوق دیپلم متضاد کاردانی : بی تجربگی

کاردانی

فارسی به انگلیسی

واژه های حرف "ک" - فارسی به انگلیسی