<hr> مترادف ابکی : ( آبکی ) آبدار، آبگین، تنک، روان، مایع <hr> متضاد ابکی : ( آبکی ) جامد

مترادف ابکی : ( آبکی ) آبدار، آبگین، تنک، روان، مایع متضاد ابکی : ( آبکی ) جامد

ابکی

ابگان

ابگاه

<hr> مترادف ابگذر : ( آب گذر ) آبراهه، جدول، جو، کانال، نهر

مترادف ابگذر : ( آب گذر ) آبراهه، جدول، جو، کانال، نهر

ابگذر

ابگردون

ابگز شدن

ابگشت مدوئی

ابگنجی

ابگوشت

ابگوشت روسی

ابگوشت ساده

ابگوشت سبزی

ابگوشت شکمبه

<hr> مترادف ابگونه : ( آبگونه ) آبکی، آبگون، آبگین، مایع

مترادف ابگونه : ( آبگونه ) آبکی، آبگون، آبگین، مایع

ابگونه

<hr> مترادف ابگیر : ( آبگیر ) برکه، برم، تالاب، غدیر، استخر، حوض، مرداب

مترادف ابگیر : ( آبگیر ) برکه، برم، تالاب، غدیر، استخر، حوض، مرداب

ابگیر

ابگیر طبیعی

ابگیری

ابگیری لجن

ابگین

ابگین یخدار

<hr> مترادف ابگینه : ( آبگینه ) آبگین، آینه، آیینه، زجاج، مرآت، شیشه، بلور، تیغ، الماس

مترادف ابگینه : ( آبگینه ) آبگین، آینه، آیینه، زجاج، مرآت، شیشه، بلور، تیغ، الماس

ابگینه

ابگینه اب

ابگینه امل

ابگینه به حلب بردن

ابگینه گهر

ابگینیدن

<hr> مترادف ابی : ( آبی ) ارزق، کبود، لاجورد، نیلگون، بحری، دریایی، آبزی، خالو، دایی ، خشکی، هوازی <hr> متضاد ابی : ( آبی ) دیمی، دیم

مترادف ابی : ( آبی ) ارزق، کبود، لاجورد، نیلگون، بحری، دریایی، آبزی، خالو، دایی ، خشکی، هوازی متضاد ابی : ( آبی ) دیمی، دیم

ابی

ابی ایرانی لاجوردی

ابی بی

ابی بیگلو

ابی تیره

ابی ذز

ابی روشن

ابی زلال

ابی سفلی

ابی سیر

ابی عبدالله

ابی قصیری

ابی نفتی

ابی نه

ابی و خاکی

ابی که میرود به رودخانه چه خویش خورد چه بیگانه

ابی یا سبز مایل به ابی

<hr> برابر پارسی : بندها

ابیات

<hr> مترادف ابیار : ( آبیار ) آب بان، آب پا، میراب

واژه های حرف "ا" - پیشنهاد کاربران