پیشنهاد کاربران

جداسازی میانه

جداسازی کلان

جداسری

جدافاختن

<hr> مترادف جدال : آرزم، بحث، پرخاش جویی، پیکار، جر، جنگ، حرب، خصومت، رزم، زدوخورد، ستیز، ستیزه، عناد، کشمکش، گیرودار، مجادله، مخاصمه، مرافعه، مشاجره، معرکه، مقاتله، منازعه، مناقشه، نبرد، نزاع، نقار <hr> برابر پارسی : زد و خورد، نبرد، کارزار، رزم، کشمکش

مترادف جدال : آرزم، بحث، پرخاش جویی، پیکار، جر، جنگ، حرب، خصومت، رزم، زدوخورد، ستیز، ستیزه، عناد، کشمکش، گیرودار، مجادله، مخاصمه، مرافعه، مشاجره، معرکه، مقاتله، منازعه، مناقشه، نبرد، نزاع، نقار برابر پارسی : زد و خورد، نبرد، کارزار، رزم، کشمکش

جدال

جدال با نفس

جدال با هم

جدال خشن

جدان

جداکننده خوب وبد

<hr> مترادف جداگانه : جدا، جداجدا، سوا، علی حده

مترادف جداگانه : جدا، جداجدا، سوا، علی حده

جداگانه

جداگانگی

جدای

جدایاندن

<hr> مترادف جدایی : دوری، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران، طلاق، انفکاک، انفصال، برش، قطع <hr> متضاد جدایی : وصال، وصل

مترادف جدایی : دوری، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران، طلاق، انفکاک، انفصال، برش، قطع متضاد جدایی : وصال، وصل

جدایی

جدایی دین از سیاست

جدایی نادر از سیمین

جدایی ناپذیر

جدایی کننده

جداییدن

جدد

جدری

جدسلیمان ع

جدفرع

<hr> مترادف جدل : پیکار، جنگ، خصومت، داوری، ستیزه، مباحثه، محاجه، منازعه، مناقشه، نزاع <hr> برابر پارسی : درگیری، پیکار، ستیزه، گفتاورد

مترادف جدل : پیکار، جنگ، خصومت، داوری، ستیزه، مباحثه، محاجه، منازعه، مناقشه، نزاع برابر پارسی : درگیری، پیکار، ستیزه، گفتاورد

جدل

جدل لفظی

<hr> برابر پارسی : گفتمان کردن، گفتگو کردن، سخن زدن

برابر پارسی : گفتمان کردن، گفتگو کردن، سخن زدن

جدل کردن

جدلی اطرفین

جدلیدن

جدم

جدنی

<hr> مترادف جدول : طرح، نمودار، جو، جویبار، نهر <hr> برابر پارسی : چهار خانه، زیگ

مترادف جدول : طرح، نمودار، جو، جویبار، نهر برابر پارسی : چهار خانه، زیگ

واژه های حرف "ج" - پیشنهاد کاربران