پیشنهاد کاربران

<hr> مترادف جرقه : اخگر، بارقه، برق، شراره، شرار، شرر، شعله <hr> برابر پارسی : اخگر، ریزه آتش، خوارگ

مترادف جرقه : اخگر، بارقه، برق، شراره، شرار، شرر، شعله برابر پارسی : اخگر، ریزه آتش، خوارگ

جرقه

جرقه اتش

جرقه زدن

جرقهیدن

جرقویه

<hr> مترادف جرم : اثم، بزه، تقصیر، جسم، جنایت، جنحه، حرج، خطا، خلاف، گناه، معصیت | جسم، ماده، رسوب، آلودگی، چرک، میکرب، شیره <hr> برابر پارسی : گناه، بزه، لغزش، زنگ، بزهکاری، چگالی، غند، لرد | ( جُرم ) گناه، بزه

مترادف جرم : اثم، بزه، تقصیر، جسم، جنایت، جنحه، حرج، خطا، خلاف، گناه، معصیت | جسم، ماده، رسوب، آلودگی، چرک، میکرب، شیره برابر پارسی : گناه، بزه، لغزش، زنگ، بزهکاری، چگالی، غند، لرد | ( جُرم ) گناه، بزه

جرم

جرم اسمانی

جرم افزوده

جرم افشار

جرم انگاری

جرم جزدایی

جرم حمل سلاح

جرم خورشیدی

جرم زدایی

جرم سماوی

جرم غیر قابل گذشت

جرم فلکی

جرم قابل گذشت

جرم مشهود

جرم مولکولی

جرم مولی

جرم و گناه

جرم کوچک اسمانی

جرم یابی

جرمق

جرمنی

جرموق

جرمی اسمانی با نور زیاد

جرن

جره

جروبحث بگومگو

جروق

جرولد ایمل

جروکان

جرپو

جرک

جرکاندن

جرکانی

جرگ

جرگانی

<hr> مترادف جرگه : جمعیت، حلقه، زمره، گروه، مجلس، مجمع، محفل

مترادف جرگه : جمعیت، حلقه، زمره، گروه، مجلس، مجمع، محفل

جرگه

جرگیدن

<hr> مترادف جری : بی آزرم، بی پروا، گستاخ، دلیر، شجاع

مترادف جری : بی آزرم، بی پروا، گستاخ، دلیر، شجاع

جری

جری شدن

جری مندرینگ

جریئه

<hr> مترادف جریان : روانی، ریزش، سیلان، تداول، رواج، روند، حیص وبیص، خلال، قضیه، ماجرا، سیر، کوران، گردش <hr> برابر پارسی : گردش، روان بودن، روایی، روند، گذران

مترادف جریان : روانی، ریزش، سیلان، تداول، رواج، روند، حیص وبیص، خلال، قضیه، ماجرا، سیر، کوران، گردش برابر پارسی : گردش، روان بودن، روایی، روند، گذران

جریان

جریان اولیه برق کویل را قطع و وصل میکند

واژه های حرف "ج" - پیشنهاد کاربران