دستوربزرگان

دستورحال

دستورنامه

دستوره

دستوره فرش

<hr> مترادف دستوری : اجازه، اذن، رخصت، راه، رسم، روش، شیوه، قاعده، خودفروش، روسپی، فاحشه، معروفه

مترادف دستوری : اجازه، اذن، رخصت، راه، رسم، روش، شیوه، قاعده، خودفروش، روسپی، فاحشه، معروفه

دستوری

<hr> مترادف دستپاچه : سراسیمه، شتابزده، عجول، هراسان، هولکی

مترادف دستپاچه : سراسیمه، شتابزده، عجول، هراسان، هولکی

دستپاچه

دستپاچه شدن

دستپاچه نشو

دستپاچه گی

دستپاچکی

دستچه

دستچینیدن

دستک

دستک دنبک

دستک دنبک در اوردن

دستک زن

دستک و دفتر

دستک پل

دستکاری

دستکاری حقیقت

دستکاری شده

دستکاری عکس

دستکاری نتایج

دستکاری کردن

دستکاله

دستکش

دستکش فر

دستکش لاتکس

دستکش لاستیکی

دستکش چرمی

دستکند

دستکول

<hr> مترادف دستگاه : آلت، ابزار، اسباب، سامان، بساط، جهاز، سیستم، مجموعه، آپارات، ماشین، ساز، نوا، تجمل، جاه، جلال، مایه، ثروت، سرمایه، واحد

مترادف دستگاه : آلت، ابزار، اسباب، سامان، بساط، جهاز، سیستم، مجموعه، آپارات، ماشین، ساز، نوا، تجمل، جاه، جلال، مایه، ثروت، سرمایه، واحد

دستگاه

دستگاه اب سرد کن

دستگاه اب سردکن

دستگاه اب میوه گیری

دستگاه اتصال برق

دستگاه استریل کننده با بخار

دستگاه اسلیتر

دستگاه انتقال نیروی خودرو

دستگاه بسته بندی

دستگاه بورکراتیک

دستگاه تاتو

دستگاه تتو دولیت

دستگاه تراش

دستگاه تصفیه اب

دستگاه تصفیه فاضلاب

پیشنهاد کاربران

واژه های حرف "د" - پیشنهاد کاربران