شکستگیهای طبقات رسوبی زمین

شکسپیر

شکفتن

شکفتنت

شکفتنند

<hr> مترادف شکفته : باز، شکوفا، وا، خندان، متبسم

مترادف شکفته : باز، شکوفا، وا، خندان، متبسم

شکفته

شکفته شده

شکفتیک علیا

<hr> مترادف شکل : چهره، رخسار، روی، صورت، ساخت، فرم، قالب، هیئت، هیکل، طرز، گونه، وجه، وضع، تصویر، نقش، شبه، مانند، مثل <hr> برابر پارسی : گونه، رخساره، چهره، نگاره، آرایه، ریخت

مترادف شکل : چهره، رخسار، روی، صورت، ساخت، فرم، قالب، هیئت، هیکل، طرز، گونه، وجه، وضع، تصویر، نقش، شبه، مانند، مثل برابر پارسی : گونه، رخساره، چهره، نگاره، آرایه، ریخت

شکل

شکل انتزاعی

شکل دادن به اهن

شکل سمج

شکل ظاهری

شکل قالب شعر

شکل مصری

شکل مهیب

شکل هندسی

شکل و ترکیب

شکل و تصویر

شکل و صورت

شکل و طرز

شکل و مدل

شکل و هیئت

شکل و پیکر

<hr> برابر پارسی : پاگرفتن، ریخت گرفتن

برابر پارسی : پاگرفتن، ریخت گرفتن

شکل گرفتن

شکل گرفتن ریشه پیاز

شکل گیری

شکلات

شکلات تلخ

شکلات داغ

شکلات صبحانه

شکلات لقمه

شکلات کیندر

<hr> مترادف شکلک : ادا، اطوار

مترادف شکلک : ادا، اطوار

شکلک

شکلک در اوردن

شکلی

شکلی از موسیقی کلاسیک

<hr> مترادف شکم : بطن <hr> متضاد شکم : ظهر

مترادف شکم : بطن متضاد شکم : ظهر

شکم

<hr> مترادف شکم باره : پرخوار، پرخور، شکم بنده، شکمو

مترادف شکم باره : پرخوار، پرخور، شکم بنده، شکمو

واژه های حرف "ش" - پیشنهاد کاربران