پیشنهاد کاربران

<hr> مترادف شکم پرست : پرخوار، شکمباره، شکم بنده، شکمو، گرانخوار

مترادف شکم پرست : پرخوار، شکمباره، شکم بنده، شکمو، گرانخوار

شکم پرست

شکم پرست و پرخور

شکم پیش داشتن

شکم گرسنه و گوز فندقی

شکم گنده

شکمبه

<hr> مترادف شکمو : بسیارخوار، پرخور، شکمباره، شکم پرست، شکم خوار، شکمخواره

مترادف شکمو : بسیارخوار، پرخور، شکمباره، شکم پرست، شکم خوار، شکمخواره

شکمو

شکمی از عزا دراوردن

<hr> مترادف شکن : چروک، چین، کرس، پیچ وخم، تاب، شکنج، فر، ماز

مترادف شکن : چروک، چین، کرس، پیچ وخم، تاب، شکنج، فر، ماز

شکن

شکنا

شکناک

<hr> مترادف شکنج : آژنگ، چروک، پیچ وخم، چین، شکن، ماز

مترادف شکنج : آژنگ، چروک، پیچ وخم، چین، شکن، ماز

شکنج

<hr> مترادف شکنجه : آزار، اذیت، ایذاء، تعذی، تعذیب، زجر، سیاست، ضرب، عذاب

مترادف شکنجه : آزار، اذیت، ایذاء، تعذی، تعذیب، زجر، سیاست، ضرب، عذاب

شکنجه

شکنجه بر نهادن

شکنجه دادن

شکنجه سفید

شکنجه گر

شکنجه گران

شکنجگاه

<hr> مترادف شکننده : ترد، ناقض

مترادف شکننده : ترد، ناقض

شکننده

شکننده پیمان

شکنندگان

<hr> مترادف شکنندگی : تردی، نازکی

مترادف شکنندگی : تردی، نازکی

شکنندگی

شکنیدن

شکها

شکهیدن

شکو

<hr> مترادف شکوائیه : چغلی، شکایت، گله

مترادف شکوائیه : چغلی، شکایت، گله

شکوائیه

<hr> مترادف شکور : حقگزار، سپاسگزار، شاکر، شکرگزار <hr> برابر پارسی : سپاس گزارنده، سپاس گزار، بسیار سپاس گزارنده

مترادف شکور : حقگزار، سپاسگزار، شاکر، شکرگزار برابر پارسی : سپاس گزارنده، سپاس گزار، بسیار سپاس گزارنده

شکور

شکوری

شکوریان

شکوف

شکوفا

شکوفا شدن استعداد

شکوفایی

شکوفایی یا رشد سریع جلبکی

<hr> مترادف شکوفه : غنچه، نوگل، استفراغ، تهوع، قی، هراش

مترادف شکوفه : غنچه، نوگل، استفراغ، تهوع، قی، هراش

واژه های حرف "ش" - پیشنهاد کاربران